Saturday, April 12, 2014

برگی دیگر از تاریخ ایران

Photo: ‎برگی دیگر از تاریخ ایران: 
ماجرای جالب و خواندنی سرلشگر  توده ای مقربی   ؛ ورزیده ترین جاسوس شوروی در ایران!!
 
 احمد مقربی فرزند حسن در سال 1300 در تهران متولد شد. پس از طی تحصیلات ابتدایی و متوسطه وارد دانشكده افسری گردید و با درجه ستوان سومی فارغ‌ تحصیل شد. نامبرده همچنین دوره‌های متعددآموزش نظامی من‌جمله، دوره مقدماتی و عالی مهندسی، دوره فرماندهی و ستاد در امریكا، دوره پدافند عالی از آمریكا و دانشگاه جنگ را گذرانید و از سال 1327 وارد خدمت در ارتش شد و مشاغلی از جمله عضو نهضت مقاومت ملی، عضو انجمن جغرافیا و مهندسین امریكا، معاون اداره پنجم و رئیس ركن پنجم ستاد ارتش را بر عهده داشت. طبق اسناد ساواك سازمان اطلاعات و امنیت کشور ، مقربی پس از انحلال حزب توده و دستگیری اكثر افراد وابسته به حزب مدت هفت ماه بازداشت گردیده ولی به علت فقدان مدارك لازم آزاد می‌گردد .

اما مجدداً در سال 1344 روسها با توجه به موقعیت وی و دسترسی اطلاعاتی‌اش به نامبرده نزدیك شده و با تهدید و افشاء ارتباط وی با یك سرهنگ فراری، او را وادار به همكاری می‌كنند. مشارالیه حدود 11 سال با سفارت شوروی سابق در تماس بود و اطلاعات مهمی را درباره حكومت پهلوی در اختیار روسها گذاشت.

در آذرماه 1356 در مطبوعات و رسانه‌های رسمی و نیمه‌رسمی ایران اعلام شد كه یك شبكة جاسوسی كا.گ.ب در ایران كشف شد و «سرلشكر مقربی» دستگیر و محاكمه گردید، با فاصلة زمانی اندك،‌ اعلام شد كه یكی از مقامات وزارت آموزش وپرورش به نام «علی‌نقی ربانی» نیز به همان اتهام دستگیر شد و مورد محاكمه قرار گرفت. در چهارم دی‌ماه 1356 مطبوعات اعلام كردند كه «... حكم دادگاه برای سرلشكر احمد مقربی، كه به موجب رأی صادره از دادگاه تجدید نظر به اعدام محكوم گردیده بود، در بامداد امروز اجرا گردید.

سرلشكر مقربی، به جرم جاسوسی و دادن اسرار نظامی ایران به عمال بیگانه، در دادگاه نظامی محكوم به اعدام شده بود.» «ربانی» نیز، پس از تأیید حكم اعدام وی در دادگاه تجدید نظر نظامی در 25 دی ماه 56، اعدام شد.

نحوة كشف ارتباط سرشكر مقربی، كه از بزرگ‌ترین پیروزی‌های ضد‌جاسوسی به شمار می‌رفت و همواره برای مقامات روس حالت معما داشته است. 

كوزیچكین در مورد سوابق مقربی می‌نویسد كه وی«سی‌ سال از عمال كا.گ. ب بود. از زمانی كه افسری جوان بود، در سال 1945 [= 1324 خورشیدی] به خدمت این سازمان درآمد. او بهترین عامل رزیدنسی به حساب می‌آمد و اطلاعات محرمانه‌ای را كه واقعاً برای اتحاد شوروی حایز اهمیت بود، در اختیار ما می‌گذاشت در طی سالها ترقی بسیار كرد و مسئول خرید اسلحه از امریكا و دیگر كشورهای غربی شد. دیگر جانشینی برای او یافت نمی‌شد؛ به این علت بدیهی است كه مقربی تنها عامل رزیدنسی بود كه می‌توانست اطلاعات مهمی عرضه بدارد. دیگران با او قابل مقایسه نبودند و عده‌شان هم بسیار اندك بود.

با از دست رفتن مقربی، در رزیدنسی یك خلأ اطلاعاتی پیدا شد؛ اضافه بر اینها، او عملاً همه‌ افسران PI [= جاسوس سیاسی Political Intelligence] را كه در زمانهای مختلف و در آن دوران طولانی همكاری با او كار كرده بودند، می‌شناخت».

اما مقربی چگونه لو رفت؟

منصور رفیع زاده از مدیران بلندپایه ساواک در کتاب خاطراتش، دستگیری مقربی را اینگونه روایت می کند: 

بعد از رسیدگی های بسیار دقیق توسط ساواک سازمان اطلاعات و امنیت  کشور ، کشف گردید که اتومبیلی که متعلق به سفارت شوروی، اما بدون پلاک سیاسی، به طور معمول مقابل منزل ویلایی سرلشگر مقربی در قلهک توقف میکند. سپس راننده پیاده شده، درب صندوق عقب را باز میکند و پس از چند دقیقه دوباره آن را بسته و از آنجا دور میشود. در این بین، هیچگونه تماس مستقیمی با مقربی انجام نمی شود.

در نهایت مشخص شد که تیمسار مقربی و روسها، نیازی به تماس شخصی و فیزیکی برای انتقال اطلاعات نداشته اند. مقربی، اطلاعات حساس ارتش ایران را به درون دستگاههای الکترونیکی پیشرفتهء درون منزلش منتقل می کرد و اتومبیل عامل روسها که در مقابل منزل مقربی توقف کرده بود، از دستگاههای گیرندهء درون صندوق عقب، برای تقویت آن اطلاعات و ارسال مستقیم آن به مسکو و دفتر اصلی سازمان KGB استفاده می کرده اند.

وقتی که ماموران KGB حوالی نیمه شب به مقابل خانهء مقربی رسیدند، یک اتومبیل پژوی 504 ساواک، از طرف مقابل ظاهر شده و شاخ به شاخ و به طور عمد به اتومبیل KGB کوبید. مقربی از خانه اش بیرون پرید که ببیند چه شده، اما با دیدن پژوی 504 که اتومبیل معمول ساواک در آن دوران بود، به سرعت به داخل منزلش برگشت.

راننده ها از اتومبیل ها پیاده شدند و دعوایی سر گرفت. هر دو طرف درگیر، به محوطه ای در آن حوالی برده شدند و پلیس (که در واقع پلیس تهران نبوده و ماموران زبدهء ساواک بودند) دخالت کرد. ابتدا روسها وانمود کردند که زبان فارسی نمی دانند و سعی داشتند مسئله را یک تصادف کوچک جلوه دهند و قبول کردند که خسارت اتومبیل مقابل را بپردازند. آنها گفتند که روسی بوده اما دیپلمات نیستند. ولی پس از بازپرسی دقیق تر توسط ساواک، معلوم شد که از از دیپلماتهای ارشد سفارت شوروی در تهران هستند. روسها، مصونیت سیاسی خود را ارائه کردند و اصرار کردند که اتومبیل سفارت به آنها بازگردانده شود. به آنها گفته شد که چون اتومبیلشان درگیر تصادف بوده، لذا پلیس (ساواک) موقتن از آن نگهداری خواهد کرد.

در همین حین، تیمسار مقربی توسط ساواک بازداشت شد و خانه اش مورد جستجوی دقیق قرار گرفت. اتومبیل او و همهء دستگاههایی الکترونیکی خانه اش که توسط KGB به وی داده شده بود، ضبط شد. همه چیز در اختیار ساواک قرار گرفت. به محض آنکه این موضوع به سفارت شوروی اطلاع داده شد، روسها درخواست نمودند که دیپلماتهایشان به دلیل مصونیت سیاسی، فورن به سفارتخانه تحویل داده شوند، اما موضوع تجهیزات الکترونیکی بسیار پیشرفته یافته شده در صندوق عقب اتومبیل روسها، مطرح بود. بعد از آزادی دیپلماتها، اتومبیل سفارت شوروی نیز تحویل گردید اما بدون لوازم جاسوسی. سفارت شوروی، یادداشتی به وزارت خارجه ارسال کرد و طی آن اعلام کرد که مقداری «لوازم شخصی» موجود در اتومبیل، هنوز بازگشت داده نشده است.

وزارت خارجه به تیمسار نصیری تلفن زد و درخواست آنها را مطرح کرد و تیمسار جواب داد که به آنها بگویند اگر ممکن است لطف نموده لیست آن اقلام را به طور مجزا، دقیق و کاربردشان برای ما ارسال کنند و ما بسیار خوشحال خواهیم شد که این لوازم را از انبار پلیس (ساواک) یافته و خواستهء روسها را پیگیری نمائیم!

اما سازمان CIA بسیار خوشحال بود که یک جاسوس ارشد KGB گیر افتاده است. هرچند که قبل از دستگیری مقربی، هیچ اطلاعیه ای دال بر وجود چنان ماموری در ایران از طرف ساواک دریافت نکرده بود و در واقع ساواک به دور از چشمان CIA این عملیات موفقیت آمیز را به انجام رسانده بود.

اما پس از اطلاع از دستگیری مقربی، ماموران ارشد CIA از ساواک دو خواهش کردند:

1) از ساواک خواستند قبل از افشای اطلاعات ذی قیمت وی، مقربی اعدام نشود و با وی مصاحبه ای انجام دهند.
2) درخواست نمودند ابزارهای بسیار پیشرفتهء الکترونیکی ضبط شده در اتومبیل سفارت شوروی، توسط CIA مورد بررسی قرار گیرد.

کمی بعد از آن، دریادار Stanfield Turner (ریاست وقت سیا) تیمسار نصیری را برای صرف ناهار در دفتر مرکزی CIA در واشینگتن دعوت کرد. من (رفیع زاده) نیز برای ناهار دعوت شده بودم. CIA توضیح داد که سفیر ایران که قاعدتن در این گونه ملاقاتهای رسمی می بایستی گروه ایرانی را همراهی می کرد، دارای مجوز امنیتی لازم جهت حضور در دفتر مرکزی CIA نمی باشد! لذا از اینکه نتوانسته بودند سفیر ایران را دعوت کنند، عذرخواهی کردند.

دریادار «ترنر» از نصیری در مورد نشانه ای که ساواک را از فعالیتهای مقربی مطلع نموده بود، سوال کرد.  

روز چهارم دی 1356 سرلشكر مقربی كه در دادگاه بدوی و تجدید نظر نظامی به جرم جاسوسی برای بیگانگان به اعدام محكوم شده بود تیرباران شد.
.......................................

ساواک یا سازمان امنیت و اطلاعات کشور//
ساواک اختصار سازمان امنیت و اطلاعات کشور است ، از سال ۱۳۳۵ تا ۱۳۵۷ سازمان اصلی پلیس امنیتی و اطلاعاتی ایران در زمان سلطنت پادشاه پهلوی دوم بود که قدرت و اختیارات بسیاری در توقیف و بازجویی تروریست ها و نوکران اجنبی ها داشت. این سازمان به ویژه در سالهای دهه ۱۳۵۰ و پیش از انقلاب ننگین ۵۷ ، نقش زیادی در تامین آسایش و امنیت کشور و مردم ایران بازی میکرد. مقر سابق ساواک در خیابان خواجه انصاری تهران قرار داشت. ساواک در اوسط دهه ۱۹۵۰ میلادی (اواسط دهه ۱۳۳۰ ) در ایران شکل گرفت و هدف از آن تاسیس یک نیروی پلیس مخفی بر ضد خرابکاری و تروریست ها در ایران بوده‌ است. نخستین رئیس این سازمان، تیمور بختیار بود. در نیمه سال ۱۳٣٠ به دلیل احساس خطر نظام پادشاهی از شکل گیری نیروهای مخرب تروریستی و باز سازی جریان مصدق که نخست وزیر ایران بود وفرمان عزل شاه مملکت را صادر کرده بود! در کجای جهان سراغ دارید که یک وزیر فرمان برکناری پادشاهی را صادر کرده باشد، بر عکس آن میتواند صدق کند، که شاه نخست وزیر را عزل کند، اما در ایران گویا همه چیز وارونه و بر عکس است، زیرا هیچکس با وظایف خود آشنا نیست، و همه میخواستند شاه باشند و به کمتر از آن نیز رضایت نمی دادند! ناگفته نماند که اگر مصدق در این رژیم بود اعدام شده بود، اما پادشاه ایران وی را به خاطر خیانت به وطن و سرپیچی از وظایف نخست وزیری به ٣ سال زندان محکوم کرد. هر کشوری برای جلوگیری از اعمال خرابکاری و تروریستی دارای یک نهاد امنیتی میباشد که در ایران نیز سازمان امنیت و اطلاعات کشور این نقش مهم را بر عهده داشت، و باید خاطر نشان کرد که اگر ساواک نبود آخوند های جنایتکار و دیگر تروریست ها بسیار پیش از این ایران را ویران کرده بودند، در واقع باید این را هم اشاره نمود، که ساواک تا حدی کوتاهی نیز کرد و باید همه آخوند های جنایتکار و همدستان تروریست آنها را نابود میکرد، تا ایران به دست آنها نیفتد. ایران در دوران طلایی پادشاهی مدرن و یک کشور نیمه اروپایی بود و ایرانیان همه گونه آزادی داشتند، و آن آزادی ها را با نیرنگ و فریب یک شبه از دست دادند و انقلابیون به آزادی سیاسی نیز نرسیدند و همگی تار و مار شدند، و این حق انسان های حق ناشناس است! ننگ ابدی بر کسانی باد که جامعه شاد ایران را ناشاد کردند. یک گوشه ای از این جهان مردمی وجود دارند که خودشان انقلاب کردند که پس از انقلاب ننگین، کارهای پیش از انقلاب را یواشکی و با ترس و لرز انجام دهند! ملتی که که امنیت و شادیهاشان را در ازای بهشت دروغین فروختند و بعد آن را در کشورهای بیگانه جستجو کردند، قابل احترام نیستند قابل ترحم و تنفرند. ملتی که تاریخ خود را گم کند بیگانه پرست می شود!!
آگاهی بنیان رهایی است.
موریس آریایی
-----------‎


برگی دیگر از تاریخ ایران: 
ماجرای جالب و خواندنی سرلشگر توده ای مقربی ؛ ورزیده ترین جاسوس شوروی در ایران!!

احمد مقربی فرزند حسن در سال 1300 در تهران متولد شد. پس از طی تحصیلات ابتدایی و متوسطه وارد دانشكده افسری گردید و با درجه ستوان سومی فارغ‌ تحصیل شد. نامبرده همچنین دوره‌های متعددآموزش نظامی من‌جمله، دوره مقدماتی و عالی مهندسی، دوره فرماندهی و ستاد در امریكا، دوره پدافند عالی از آمریكا و دانشگاه جنگ را گذرانید و از سال 1327 وارد خدمت در ارتش شد و مشاغلی از جمله عضو نهضت مقاومت ملی، عضو انجمن جغرافیا و مهندسین امریكا، معاون اداره پنجم و رئیس ركن پنجم ستاد ارتش را بر عهده داشت. طبق اسناد ساواك سازمان اطلاعات و امنیت کشور ، مقربی پس از انحلال حزب توده و دستگیری اكثر افراد وابسته به حزب مدت هفت ماه بازداشت گردیده ولی به علت فقدان مدارك لازم آزاد می‌گردد .

اما مجدداً در سال 1344 روسها با توجه به موقعیت وی و دسترسی اطلاعاتی‌اش به نامبرده نزدیك شده و با تهدید و افشاء ارتباط وی با یك سرهنگ فراری، او را وادار به همكاری می‌كنند. مشارالیه حدود 11 سال با سفارت شوروی سابق در تماس بود و اطلاعات مهمی را درباره حكومت پهلوی در اختیار روسها گذاشت.

در آذرماه 1356 در مطبوعات و رسانه‌های رسمی و نیمه‌رسمی ایران اعلام شد كه یك شبكة جاسوسی كا.گ.ب در ایران كشف شد و «سرلشكر مقربی» دستگیر و محاكمه گردید، با فاصلة زمانی اندك،‌ اعلام شد كه یكی از مقامات وزارت آموزش وپرورش به نام «علی‌نقی ربانی» نیز به همان اتهام دستگیر شد و مورد محاكمه قرار گرفت. در چهارم دی‌ماه 1356 مطبوعات اعلام كردند كه «... حكم دادگاه برای سرلشكر احمد مقربی، كه به موجب رأی صادره از دادگاه تجدید نظر به اعدام محكوم گردیده بود، در بامداد امروز اجرا گردید.

سرلشكر مقربی، به جرم جاسوسی و دادن اسرار نظامی ایران به عمال بیگانه، در دادگاه نظامی محكوم به اعدام شده بود.» «ربانی» نیز، پس از تأیید حكم اعدام وی در دادگاه تجدید نظر نظامی در 25 دی ماه 56، اعدام شد.

نحوة كشف ارتباط سرشكر مقربی، كه از بزرگ‌ترین پیروزی‌های ضد‌جاسوسی به شمار می‌رفت و همواره برای مقامات روس حالت معما داشته است.

كوزیچكین در مورد سوابق مقربی می‌نویسد كه وی«سی‌ سال از عمال كا.گ. ب بود. از زمانی كه افسری جوان بود، در سال 1945 [= 1324 خورشیدی] به خدمت این سازمان درآمد. او بهترین عامل رزیدنسی به حساب می‌آمد و اطلاعات محرمانه‌ای را كه واقعاً برای اتحاد شوروی حایز اهمیت بود، در اختیار ما می‌گذاشت در طی سالها ترقی بسیار كرد و مسئول خرید اسلحه از امریكا و دیگر كشورهای غربی شد. دیگر جانشینی برای او یافت نمی‌شد؛ به این علت بدیهی است كه مقربی تنها عامل رزیدنسی بود كه می‌توانست اطلاعات مهمی عرضه بدارد. دیگران با او قابل مقایسه نبودند و عده‌شان هم بسیار اندك بود.

با از دست رفتن مقربی، در رزیدنسی یك خلأ اطلاعاتی پیدا شد؛ اضافه بر اینها، او عملاً همه‌ افسران PI [= جاسوس سیاسی Political Intelligence] را كه در زمانهای مختلف و در آن دوران طولانی همكاری با او كار كرده بودند، می‌شناخت».

اما مقربی چگونه لو رفت؟

منصور رفیع زاده از مدیران بلندپایه ساواک در کتاب خاطراتش، دستگیری مقربی را اینگونه روایت می کند:

بعد از رسیدگی های بسیار دقیق توسط ساواک سازمان اطلاعات و امنیت کشور ، کشف گردید که اتومبیلی که متعلق به سفارت شوروی، اما بدون پلاک سیاسی، به طور معمول مقابل منزل ویلایی سرلشگر مقربی در قلهک توقف میکند. سپس راننده پیاده شده، درب صندوق عقب را باز میکند و پس از چند دقیقه دوباره آن را بسته و از آنجا دور میشود. در این بین، هیچگونه تماس مستقیمی با مقربی انجام نمی شود.

در نهایت مشخص شد که تیمسار مقربی و روسها، نیازی به تماس شخصی و فیزیکی برای انتقال اطلاعات نداشته اند. مقربی، اطلاعات حساس ارتش ایران را به درون دستگاههای الکترونیکی پیشرفتهء درون منزلش منتقل می کرد و اتومبیل عامل روسها که در مقابل منزل مقربی توقف کرده بود، از دستگاههای گیرندهء درون صندوق عقب، برای تقویت آن اطلاعات و ارسال مستقیم آن به مسکو و دفتر اصلی سازمان KGB استفاده می کرده اند.

وقتی که ماموران KGB حوالی نیمه شب به مقابل خانهء مقربی رسیدند، یک اتومبیل پژوی 504 ساواک، از طرف مقابل ظاهر شده و شاخ به شاخ و به طور عمد به اتومبیل KGB کوبید. مقربی از خانه اش بیرون پرید که ببیند چه شده، اما با دیدن پژوی 504 که اتومبیل معمول ساواک در آن دوران بود، به سرعت به داخل منزلش برگشت.

راننده ها از اتومبیل ها پیاده شدند و دعوایی سر گرفت. هر دو طرف درگیر، به محوطه ای در آن حوالی برده شدند و پلیس (که در واقع پلیس تهران نبوده و ماموران زبدهء ساواک بودند) دخالت کرد. ابتدا روسها وانمود کردند که زبان فارسی نمی دانند و سعی داشتند مسئله را یک تصادف کوچک جلوه دهند و قبول کردند که خسارت اتومبیل مقابل را بپردازند. آنها گفتند که روسی بوده اما دیپلمات نیستند. ولی پس از بازپرسی دقیق تر توسط ساواک، معلوم شد که از از دیپلماتهای ارشد سفارت شوروی در تهران هستند. روسها، مصونیت سیاسی خود را ارائه کردند و اصرار کردند که اتومبیل سفارت به آنها بازگردانده شود. به آنها گفته شد که چون اتومبیلشان درگیر تصادف بوده، لذا پلیس (ساواک) موقتن از آن نگهداری خواهد کرد.

در همین حین، تیمسار مقربی توسط ساواک بازداشت شد و خانه اش مورد جستجوی دقیق قرار گرفت. اتومبیل او و همهء دستگاههایی الکترونیکی خانه اش که توسط KGB به وی داده شده بود، ضبط شد. همه چیز در اختیار ساواک قرار گرفت. به محض آنکه این موضوع به سفارت شوروی اطلاع داده شد، روسها درخواست نمودند که دیپلماتهایشان به دلیل مصونیت سیاسی، فورن به سفارتخانه تحویل داده شوند، اما موضوع تجهیزات الکترونیکی بسیار پیشرفته یافته شده در صندوق عقب اتومبیل روسها، مطرح بود. بعد از آزادی دیپلماتها، اتومبیل سفارت شوروی نیز تحویل گردید اما بدون لوازم جاسوسی. سفارت شوروی، یادداشتی به وزارت خارجه ارسال کرد و طی آن اعلام کرد که مقداری «لوازم شخصی» موجود در اتومبیل، هنوز بازگشت داده نشده است.

وزارت خارجه به تیمسار نصیری تلفن زد و درخواست آنها را مطرح کرد و تیمسار جواب داد که به آنها بگویند اگر ممکن است لطف نموده لیست آن اقلام را به طور مجزا، دقیق و کاربردشان برای ما ارسال کنند و ما بسیار خوشحال خواهیم شد که این لوازم را از انبار پلیس (ساواک) یافته و خواستهء روسها را پیگیری نمائیم!

اما سازمان CIA بسیار خوشحال بود که یک جاسوس ارشد KGB گیر افتاده است. هرچند که قبل از دستگیری مقربی، هیچ اطلاعیه ای دال بر وجود چنان ماموری در ایران از طرف ساواک دریافت نکرده بود و در واقع ساواک به دور از چشمان CIA این عملیات موفقیت آمیز را به انجام رسانده بود.

اما پس از اطلاع از دستگیری مقربی، ماموران ارشد CIA از ساواک دو خواهش کردند:

1) از ساواک خواستند قبل از افشای اطلاعات ذی قیمت وی، مقربی اعدام نشود و با وی مصاحبه ای انجام دهند.
2) درخواست نمودند ابزارهای بسیار پیشرفتهء الکترونیکی ضبط شده در اتومبیل سفارت شوروی، توسط CIA مورد بررسی قرار گیرد.

کمی بعد از آن، دریادار Stanfield Turner (ریاست وقت سیا) تیمسار نصیری را برای صرف ناهار در دفتر مرکزی CIA در واشینگتن دعوت کرد. من (رفیع زاده) نیز برای ناهار دعوت شده بودم. CIA توضیح داد که سفیر ایران که قاعدتن در این گونه ملاقاتهای رسمی می بایستی گروه ایرانی را همراهی می کرد، دارای مجوز امنیتی لازم جهت حضور در دفتر مرکزی CIA نمی باشد! لذا از اینکه نتوانسته بودند سفیر ایران را دعوت کنند، عذرخواهی کردند.

دریادار «ترنر» از نصیری در مورد نشانه ای که ساواک را از فعالیتهای مقربی مطلع نموده بود، سوال کرد.

روز چهارم دی 1356 سرلشكر مقربی كه در دادگاه بدوی و تجدید نظر نظامی به جرم جاسوسی برای بیگانگان به اعدام محكوم شده بود تیرباران شد.
.......................................

ساواک یا سازمان امنیت و اطلاعات کشور//
ساواک اختصار سازمان امنیت و اطلاعات کشور است ، از سال ۱۳۳۵ تا ۱۳۵۷ سازمان اصلی پلیس امنیتی و اطلاعاتی ایران در زمان سلطنت پادشاه پهلوی دوم بود که قدرت و اختیارات بسیاری در توقیف و بازجویی تروریست ها و نوکران اجنبی ها داشت. این سازمان به ویژه در سالهای دهه ۱۳۵۰ و پیش از انقلاب ننگین ۵۷ ، نقش زیادی در تامین آسایش و امنیت کشور و مردم ایران بازی میکرد. مقر سابق ساواک در خیابان خواجه انصاری تهران قرار داشت. ساواک در اوسط دهه ۱۹۵۰ میلادی (اواسط دهه ۱۳۳۰ ) در ایران شکل گرفت و هدف از آن تاسیس یک نیروی پلیس مخفی بر ضد خرابکاری و تروریست ها در ایران بوده‌ است. نخستین رئیس این سازمان، تیمور بختیار بود. در نیمه سال ۱۳٣٠ به دلیل احساس خطر نظام پادشاهی از شکل گیری نیروهای مخرب تروریستی و باز سازی جریان مصدق که نخست وزیر ایران بود وفرمان عزل شاه مملکت را صادر کرده بود! در کجای جهان سراغ دارید که یک وزیر فرمان برکناری پادشاهی را صادر کرده باشد، بر عکس آن میتواند صدق کند، که شاه نخست وزیر را عزل کند، اما در ایران گویا همه چیز وارونه و بر عکس است، زیرا هیچکس با وظایف خود آشنا نیست، و همه میخواستند شاه باشند و به کمتر از آن نیز رضایت نمی دادند! ناگفته نماند که اگر مصدق در این رژیم بود اعدام شده بود، اما پادشاه ایران وی را به خاطر خیانت به وطن و سرپیچی از وظایف نخست وزیری به ٣ سال زندان محکوم کرد. هر کشوری برای جلوگیری از اعمال خرابکاری و تروریستی دارای یک نهاد امنیتی میباشد که در ایران نیز سازمان امنیت و اطلاعات کشور این نقش مهم را بر عهده داشت، و باید خاطر نشان کرد که اگر ساواک نبود آخوند های جنایتکار و دیگر تروریست ها بسیار پیش از این ایران را ویران کرده بودند، در واقع باید این را هم اشاره نمود، که ساواک تا حدی کوتاهی نیز کرد و باید همه آخوند های جنایتکار و همدستان تروریست آنها را نابود میکرد، تا ایران به دست آنها نیفتد. ایران در دوران طلایی پادشاهی مدرن و یک کشور نیمه اروپایی بود و ایرانیان همه گونه آزادی داشتند، و آن آزادی ها را با نیرنگ و فریب یک شبه از دست دادند و انقلابیون به آزادی سیاسی نیز نرسیدند و همگی تار و مار شدند، و این حق انسان های حق ناشناس است! ننگ ابدی بر کسانی باد که جامعه شاد ایران را ناشاد کردند. یک گوشه ای از این جهان مردمی وجود دارند که خودشان انقلاب کردند که پس از انقلاب ننگین، کارهای پیش از انقلاب را یواشکی و با ترس و لرز انجام دهند! ملتی که که امنیت و شادیهاشان را در ازای بهشت دروغین فروختند و بعد آن را در کشورهای بیگانه جستجو کردند، قابل احترام نیستند قابل ترحم و تنفرند. ملتی که تاریخ خود را گم کند بیگانه پرست می شود!!
آگاهی بنیان رهایی است.
موریس آریایی
----------

No comments:

Post a Comment