Saturday, December 9, 2017

متن سخنرانی در مورد مروری بر فرهنگ ایران

Image may contain: 1 person, text


متن سخنرانی در مورد مروری بر فرهنگ ایران
درود به حضار گرام ،
فرهنگ آریائی ایران، حاصل دستاوردهائی میباشد که در نتیجۀ پرورش اندیشۀ ایرانیان در طول چند میلیون سال در انواع برخوردها و تجارب مختلف شکل گرفته. قسمت مهمی از این برخوردها برخورد اجتماعی بوده . هنگامی که مواد مورد نیاز برای زندگی، به حد وفور وجود دارد به هم کاری نداریم و استقلال شخصی خود را حفظ میکنیم . دیده نشده است که در احتیاج به هوا برای تنفس، باهم درگیری داشته باشیم . تنش اجتماعی، میان مردم، گروهها و جماعات، هنگامی ظاهر میشود که در تأمین احتیاجات خود برای خوراک، پوشاک و مسکن محدودیت داشته باشند . در تاریخ چند میلیون سالۀ زندگی انسان، در جامعۀ آریائی ایران، تنش اجتماعی، از طریق آزادی اندیشه در حل مسائل مربوط به تأمین خوراک، پوشاک، مسکن و ایجاد اسایش شکل گرفته بود . در جوامع سامی از حدود سه هزار و سیصد سال پیش، با به میان آمدن مطالبی که به صورت ادعای پیغمبری حضرت موسی، مطرح شد نظری به وجود آمد که در اعمال خود آزادی نداریم و روش زندگی ما باید به روشی که پروردگار جهان تعیین فرموده شکل گیرد . بعدها که افراد دیگری نیز ادعای پیغمبری کردند همین طرز تفکر را دیکته نمودند، سپس، بحث جبر یا اختیار برای چندین قرن ادامه یافته است اختلاف نظر در مورد مطالبی که از طرف مدعیان پیغمبری به صورت الهامهای پروردگار جهان اعلام شده افزون بر تنش برای تأمین خوراک و پوشاک و مسکن، تنش ها و کشتارهای زیادی میان معتقدین به جبر و لزوم اطاعت از دستورات پروردگار جهان را به وجود آورده برای سالها پیروان موسی، عیسی و محمد به کشتار یکدیگر و کشتار منشعبین مذهب خود ادامه داده اند و امروز هم این مسئله و کشتار همنوعان به علت اختلاف اعتقاد آنان ادامه دارد . نوع جدید این کشتارها را در جنگ های ایدئولوژیک دو قرن اخیر نیز می بینیم . ارزیابی دو روش زندگی آزاد و متعبد برای ما راهنمائی خواهد بود که بتوانیم تصمیم بگیریم که کدامیک از این دو روش زندگی را انتخاب نمائیم .
این بحث را با مروری ساده و مختصر از شکل گرفتن فرهنگ در جامعۀ آریائی ایران شروع میکنم .
انسان موجود ضعیفی است که به تنهائی نمیتواند زندگی خود را حفظ کند و مجبور به زندگی اجتماعی میباشد . در شکل دادن و پرورش زندگی اجتماعی، در تأمین و توزیع منابع لازم برای زندگی، نقش نخستین را غرائز اولیۀ بشر داشته است . همان طوری که زندگی خارج از رحم مادر را با مکیدن شروع میکنیم، در زندگی اولیه انسان، غرائز او حاکم بوده . علاقۀ به زندگی، تجربۀ زندگی و آینده نگری، به تشخیص خوب و بد شکل میدهد . به تدریج، اختصاصاتی مانند جستجوگری، کنجکاوی، سودجوئی، رقابت و خلاقیت، تقویت گردیده و انگیزه های ما را شکل داده است .
چند میلیون سال پیش به جهانی نا آشنا پا گذارده ایم، ازطریق حواس پنچگانۀ خود، وقایعی را که برای ما پیش می آمده تعبیر می نموده ایم، تعبیر خود را به دیگران منعکس می نموده ایم، چون در زندگی اجتماعی به هم متکی میباشیم به نظر و قضاوت دیگران نیز توجه داشته ایم، عملی که به دنبال واقعه ای پیش می آمده به هم مرتبط می دیده ایم، از تجربه ها پند گرفته ایم . تعبیر این تجربه ها و مبادلۀ این تعبیرها به انگیزه های ما و راه و روش زندگی ما شکل داده است .
در شکل گیری این اندیشه ها چند نیرو دخالت داشته، یکی از این نیروها محبت مادری، روابط پدر فرزندی و همکاری اطرافیان در مواجهۀ با خشونت های طبیعت و تأمین احتیاجات زندگی بوده است . این نیرو، نیروئی میباشد که بقاء انسان را تضمین نموده . نیروی دیگر، ترس از خشونت طبیعت و واقعیتی میباشد که هیچ موجود زنده ای نمیتواند بدون خوردن موجود زندۀ دیگر زنده بماند، یعنی قانون جنگل، یا تنازع برای بقاء . نیروی دیگر، نیروی علاقۀ به زندگی و آینده نگری میباشد .علاقۀ به زندگی و عدم قدرت مواجهۀ با خشونت طبیعت، احتیاج انسان به مأمن را شکل داده است .
آشنا شدن با اثرات شب، روز، سرما، گرما، تابستان، زمستان، خورشید، ماه، اجرام فلکی، برخورد با موجودات دیگر و مردم دیگر و سایر عوامل متعدد، بر افکار ما اثر گزارده، آنها را بر اساس اثری که بر ما داشته تعبیر مینموده ایم . این تعبیرها ترکیبی از واقعیت و توهم بوده است . بطور مثال، در مورد واقعیت ها، اگر عقرب زدگی تجربه کرده ایم با دیدن عقربی دیگر، واکنش نشان داده ایم . اگر مزاحمی در تآمین معاش خود دیده ایم با او جنگیده ایم، اگر درجنگ، زخمی شده ایم و متوجه شده ایم که جراحت، موجب عفونت و مرگ میشود در جنگیدن، محتاطانه عمل کرده ایم اگر قدرت جنگیدن نداشته ایم فرار کرده ایم . اگر میوه ای خورده ایم و احساس ناراحتی کرده ایم از خوردن مجدد آن خود داری کرده ایم . مواردی از تجربۀ ما موجب توهم هائی شده است بطور مثال، اگر در هنگامی که باد نبوده در شب زیر درخت بزرگی خوابیده ایم وجود اکسید کربن باعث شده است که احساس تنگی نفس را بصورت وجود موجود سنگینی که روی سینۀ ما نشسته و مانع تنفس ما شده حس کنیم، و هنگامیکه از ترس بیدار شده ایم موجودی روی سینۀ خود ندیده ایم توهم وجود موجوداتی نامرئی که آنها را بختک یا آل می نامیم به وجود آمده است . یا هنگامی که در تابستان، در شبی مهتابی، در منطقه ای صحرائی، صدای شبیه صحبت و موسیقی از محلی که میدانیم در آنجا موجودی وجود ندارد شنیده ایم توهم وجود موجودات نامرعی که آنها را جن نامیده ایم در ما شکل گرفته، یا هنگامی که ابری تیره آسمان را گرفته به دنبال برقی که چشم را خیره مینماید غرش آسمان را شنیده ایم و به دنبال آن، فردی سوخته و یا درختی آتش گرفته و یا سیلی خانۀ ما را خراب کرده، توهم وجود موجودی قهار در آسمان در ما شکل گرفته است .
واقعیتی که با آن مواجه بوده ایم زندگی کردن و حل مسائلی که در برخورد با دیگران و تأمین احتیاجات زندگی داشته ایم بوده است . در برخورد با دیگران مسائل زیاد داشته ایم، افرادی از ما قوی تر بوده اند، افرادی از ما باهوشتر بوده اند . افرادی از ما باتجربه تر بوده اند . با افرادی به صورت گروهی مواجه شده ایم، در این برخوردها در طول هزاران سال، انواع تجربه را کسب نموده ایم . تجربۀ جنگ، تجربۀ صلح و شکل گرفتن رهبری . با این تجارب، اختصاصاتی مانند جستجوگری، کنجکاوی، سودجوئی، رقابت و خلاقیت، تقویت شده و انگیزه های مارا شکل داده است . در کار گروهی، رهبری شکل گرفته، رهبر از افرادی انتخاب میشده که از حیث قدرت و حل مسائل گروهی تسلط بیشتری نشان داده و منافع گروه را در نظر داشته است . بطور کلی میتوان گفت ضمن این که از رهبر اطاعت کرده ایم خواسته های خود را نیز به او منعکس کرده ایم . بعبارت دیگر، خواست های ما و احتیاجات ما اصول روابط اجتماعی و اخلاق ما را شکل داده است . این خواست ها را به صورت صفات رهبر، منعکس نموده ایم که هم رهبر، در روش خود رعایت نماید و هم راهنمای تعمیم تربیت جامعه و نسل های بعد باشد .
موقعیت توهماتی که با آن مواجه بوده ایم نیز باید روشن میکردیم . یک طرف، توهم موجود قهارآسمانی بود که خانۀ ما را خراب کرده بود، طرف دیگر شانسهائی بود که در پیدا کردن مواد خوراکی یا مسکن داشتیم، یعنی نیروئی که خارج از قدرت ما و اقدام ما، حوادث را به وجود میآورد . علاقۀ ما به زندگی و آینده نگری موجب شد به این نیرو نیز تسلیم شویم . از او بت ها ساختیم، از طریق نذر و نیاز به آنها باج دادیم، آنها را با صفات مورد نیاز خود و یا صفاتی که باید از آن دوری کرد معرفی نمودیم . اینها نیز مخلوق علاقۀ ما به زندگی و احتیاج ما به امنیت بودند، حقیقتی نداشتند اما با اینکه توهم بودند در رفتار ما اثر گذار بودند، در تسلیم به این توهم، برای خود، راحتی روانی ایجاد نموده ایم، از واکنش فوری حیوانی در مقابلۀ با مشکلات، خود داری کرده ایم تا از طریق تعمق برای حل مشکلات، به مسیر شکل دادن به انسانیت تداوم دهیم .
این مسیر اندیشه و تفکر، در دورانیکه تاریخ داریم نیز بر همین روال بوده است . در جماعات مختلف، با تجارب آنها در حال تغییر بوده است . در جامعۀ آریائی ایران، از طریق سیستم تفکری که با نامهای متنوعی از قبیل میترائیزم، آئین زروان، آئین زردشت، آئین مانی و آئین مزدک شناخته شده است افکار ما را به خود مشغول داشته است . این آئینها مسیر پیشرفت اندیشه از طریق تبادل نظر و انشعاب گرفتن اندیشه را نشان میدهد .
نمونه ای از دستاوردهای آزادی اندیشه در دوران کورش بزرگ و یکی دو نسل پس او را خلاصه نمایم . متن استوانۀ کورش نشان میدهد جامعۀ آریائی ایران، تجربۀ کافی داشته است که حاصل جنگ، خرابی میباشد و حاصل تبادل نظر و همکاری، امکان پیشرفت و رفاه جامعه را میسر میسازد . رهبری به پیگیری خواست و احتیاجات همه توجه یافته است . خدمات عمومی از قبیل راه سازی، پست و مبادلۀ پولی شکل گرفته است . ساختمان تخت جمشید گواه سطح آشنائی جامعه با علوم متعدد از قبیل مهندسی ساختمان و مهندسی آب شناسی میباشد . شکل ساختمانها معرف سطح آشنائی جامعه با اشکال هندسی و زیبائی شناسی میباشد . نقشهای کنده کاری روی دیوارهای تخت جمشید معرف شکل گرفتن روح همکاری اجتماعی میباشد .
با اینکه هجوم اسکندر به ایران خرابی زیادی را به بار آورد ولی تداوم آزادی اندیشه، دستاوردهای جدیدی را به وجود آورد . شاهنامۀ فردوسی بهترین معرف بیان آرزوها، انگیزه ها و سطح تفکر و فرهنگ جامعۀ آریائی ایران پیش از حملۀ اعراب به ایران میباشد .
تسلط اعراب به ایران، تعبد، یعنی عدم استفاده از شعور برای فکر کردن را جایگزین آزادی اندیشه نمود اعرابی که به ایران حمله کردند قرآن را وحی های پروردگار عالم میدانستند و فکر میکردند پروردگار جهان آنچه بشر از دانش لازم دارد برای او دیکته فرموده، و دستور داده است که افرادی که این وحی ها را نپذیرد بکشید و زن و مال و متعلقات آنها را تصاحب نمائید . به این ترتیب، اسلام به صورت مکتب ترور فکر و عقیده از طریق کشتار مردمی که با زبان عربی آشنا نبودند به ایرانی تحمیل شد . بعدها مبلغین این مذهب، با اضافه کردن تعبیراتی به آن، به افراد سادۀ اجتماع تلقین نمودند که اگر تردید کنندگان در این الهامها را نکشید تا روز ابد در آتش جهنم خواهید سوخت . به این ترتیب، ترور فکر و عقیده و آدمکشی به عنوان اطاعت از دستور پروردگار جهان را وارد وجدان جامعه نمودند .
اندیشمندان ایرانی پس از آشنائی با متن قرآن متوجه شدند که بیشتر سوره های قرآن با حروف نا مفهوم از قبیل الف لام میم - یس - و ص، شروع میشود و درمورد آنها توضیح میدهد که اینها اسراری میباشند که فقط پروردگار جهان از آن آگاه میباشد ولی همۀ علما بگویند ما میدانیم چیست و صحیح هم میباشد . به عبارت دیگر، بیشتر سوره های قرآن با تعلیم دروغ شروع میشود . ایرانی دروغگوئی را کاری اهریمنی میدانست و نمیتوانست مطالب نامفهوم و تعلیم دروغ گفتن را به پروردگار جهان نسبت دهد . همین شک، در مورد دانش منعکس در قرآن به وجود آمد . به طور نمونه، در قرآن میخوانند زمین را فرش کردم هر روز ماه و خورشید را از یک طرف زمین بیرون میآورم و به طرف دیگر میبرم و آنها را در مداری به نحوی میگردانم که به هم نخورند، امور معیشت خود را بر اساس گردش ماه قرار دهید اندیشمندان ایرانی که هزار سال پیش از اعلام ادعای پیغمبری محمد، در دوران داریوش بزرگ، از حرکت وضعی و انتقالی زمین آشنا شده بودند و فهمیده بودند که امور کشاورزی را نمیتوان بر اساس سال قمری تنظیم نمود و طول زمان گردش زمین به دور خورشید را با محاسبۀ قابل قبول، تعیین نموده بودند نمیتوانستند این گونه مطالب را دانش به حساب آورند . بعلاوه، تضادهای زیادی در مطالب قرآن میدیدند . بطور مثال، در یک جا میخواندند خداوند بی نیاز از پرستش میباشد در جای دیگر میخواندند هرکس خدا را نپرستد بکشید، در یک جا میخواندند خداوند مهربان است در جای دیگر دستورات قتل عام را میخواندند (یهودی ها همه را بکشید، هرکس تثلیث میگوید بکشید) در یک جا میخواندند قبول مذهب، اجباری نیست، در جای دیگر میخواندند بکشید تا همه مسلمان شوند، یک جا میخواندند به همۀ پیغمبران یک دستور داده ام، در جای دیگر میخواندند این روزگار را به اختلاف میان خلایق میگذرانیم که مقدار اعتقاد آنها به مذهبشان را آزمایش کنیم . پروردگاری که به رسول خود می فرماید چرا از غم اینکه مردم ایمان نمی آورند می خواهی خود را هلاک کنی، تو نمی توانی کسی را هدایت نمائی تا من نخواهم کسی هدایت نخواهد شد و خود را کریم، بخشنده، مهربان، عادل و نظام دهندۀ به عالم معرفی مینمایند، در دستور نماز از مردم میخواهند روزی چندین مرتبه پیشانی بر زمین بگذارند و درخواست کنند که آنها را به راه گمراه شدگان نفرستند . اندیشمندان ایرانی در دستور نماز نه اثری از محبت می بینند نه از کرامت نه از عدالت و نه از نظام عالم، این دستور مغایر بیان مقدر همه را روز ازل تعیین نموده ام میباشد .
مشکل بزرگ و درخور اهمیت اندیشمندان ایرانی این بود که اگر اینگونه نظرات خود در مورد قرآن را اعلام میداشتند کشته میشدند . توهم وجود پروردگار نیکی ها و پروردگار بدی ها را پذیرفته بودند شکر گزاری از نیکی های اهورا مزدا و دوری از بدی های اهرمن، ضمن این که به آنها آرامشگاه روحی داده بود روابط اجتماعی آنها را نیز بر اساس نیکی کردن و دوری از بدی شکل میداد . به عبارت دیگر، با مفهوم وجودی که جهان را ساخته است مشکلی نداشتند اما نمیتوانستند الهام کنندۀ قرآن را پروردگار جهان بشناسند . مشکل آنها این بود که چگونه توهمی را که پیغمبران، به صورت حقیقت اجتماعی در آورده اند از دایرۀ قوانین اجتماعی خارج کنند و آن را محدود به اعتقاد شخصی نمایند .
شرایط ترور فکر و عقیده، موجب شد بیان مطلب برخلاف مطالب قرآن و انجام عمل بر خلاف دستور قرآن، در منطقۀ مورد نفوذ اسلام حذف شود . اما، جلو اندیشه را اگر به صورت عمل درنیاید نمیتوان گرفت . در نتیجه می بینیم پس از تسلط مطلقۀ آخوندها بر ایران، پیگیری دانش در ایران خاتمه یافت و تنها افراد محدودی به تدریس یافته های علمای ایرانی از قبیل خوارزمی، رازی، خیام و ابوعلی سینا ادامه میدادند اما اندیشمندان زیادی افکار فلسفی خود را برای ما باقی گذارده اند . نکتۀ جالبی که در آثار ادبی متفکرین ایرانی دیده میشود این میباشد که حتی سعدی، آنچه را به نثر باقی گذارده در تأیید مطالب قرآن میباشد اما از آنچه به شعر میگوید اغلب، میتوان به تعبیرهای مختلف گرفت . این تعبیرها بستگی به این دارد که لغت را به چه معنی در نظر بگیریم و موضوع صحبت را چه بدانیم . افرادی مانند سعدی و حافظ به ما میگویند اگر میخواهید بدانید در غزلهای خود چه میگویم باید زبان دری بدانید . پی جوئی در مورد زبان دری، نکته ای را روشن میکند که این زبان، زبانی سری میباشد که برای بیان مطالبی به کار برده اند که اگر به زبان ساده میگفتند به قتل میرسیدند .
چون زندگی آیندۀ ما بر اساس تجارب گذشتۀ ما شکل خواهد گرفت و قسمت بزرگی از تلاش بزرگان ادب ایران در جهت بازگرداندن مسیر فرهنگ ایران به مسیر آزادی تفکر بوده است تذکر روشنگری در مورد زبان دری را ضروری می بینم . بخصوص که تجربۀ انقلاب هزار و سیصد و پنجاه و هفت ایران نشان داد طبقۀ تحصیل کردۀ دوران زندگی ما اطلاعی از متن قرآن نداشت . روشن شدن زبان دری نشان خواهد داد حتا ادبای ما نیز درک کاملی از تلاش فرهنگی بزرگان ادب ایران نداشتند یا صلاح نمیدانستند که افکار عمومی را به روشنگری در مورد این زبان تشویق نمایند . گنجینۀ سخنانی که به زبان دری بیان شده نشان خواهد داد که متفکرین ایرانی، روی خوش به تعبد نشان نداده، راه آزادی انتخاب در روش زندگی را پیش گرفته و مورد توصیه قرار داده اند .
متفکرین جامعه مطالب غیر قابل قبول را نمیتوانند بپذیرند و به جستجوی راه حل مشکلات جامعه برمیآیند . جبر در اطاعت از دستورات الهی موجب میشود تنها راه بیان مطالب خود را از روشهای مجاز دانسته شده در قرآن جستجو کنند . در متن قرآن، در آیۀ شست و نه سورۀ یس میخوانند چون کسی به حرف شعرا گوش نمیکند بگذارید هرچه میخواهند بگویند بگویند . این آیه مفری میشود که شعر گفتن حتی اگر بر خلاف اسلام باشد، مجاز شود . آزادی شعر گفتن به افرادی مانند نظامی و بخصوص فردوسی این فرصت را میدهد که مطالب کتابهائی را که اعراب ازبین برده اند و یا اگر اعراب از وجود آنها آگاه شوند آن را از میان خواهند برد به شعر درآورند و سطح دانش و آرزوها و انگیزه های شکل گرفته در دوران آزادی اندیشه را برای ما به یادگار بگذارند
آیات آخر سورۀ شعرا، مؤمنین را مجاز نموده که ناراحتی از اجحافی که به آنها شده در اشعار خود منعکس نمایند . چه اجحافی میتواند بیشتر از دستور تعبد و منع استفادۀ از شعور و حذف امنیت جانی و مالی و ناموسی مردمی باشد که ابهامگوئی، تضادگوئی و مطالب نادرست را نپذیرند، اما بیان این مطلب، قتل گوینده را به دنبال دارد . در جستجوی راه حل، در قرآن میخوانند خدا یار شماست او را پرستش کنید . در اینجا هوش ایرانی به کمک میرسد . واقعیتی که یاری در زمین دارند که با علاقۀ زیاد با او ازدواج نموده اند به کمک آنها میرسد . توجه می یابند که اگر مطالبی را که به یار آسمانی خود نمیتوانند بگویند به یار زمینی خود بگویند و طی اشاراتی به دیگران بفهمانند که منظور اصلی گفتۀ آنها در مور یار آسمانی میباشد، خواص، به مطلب مورد اشارۀ آنها پی ببرند . بطور مثال، هنگامی که به یار زمینی خود میگویند به عهد خود وفا کن، عهد شکنی نکن، خواص، بفهمند به یار آسمانی میگوید به وعده هائی که در مکه دادی عمل کن، در مدینه ضد آن را مگو
به این ترتیب، طرحی شکل میگیرد که در لباس مؤمن به اسلام، مطالب قرآن را به بحث و انتقاد بگیرند متفکرین ایرانی در تکمیل این طرح، نبوغ خود را در استفادۀ از مشخصات زبان نشان میدهند . متوجه میشوند مفاهیم را از طریق ترکیب صداهای مختلف بیان میکنیم . این صداها را تفکیک میکنیم، با حروف نشان میدهیم و از مجموع آن لغت میسازیم . بطور مثال، عضو بینائی خود را با ترکیب صدای چ ش م بصورت چشم معرفی میکنیم . از یک لغت برای بیان مفاهیم مختلف استفاده میکنیم، بطور مثال، اگر بگویند کاری را انجام دهیم ممکن است بگوئیم چشم، یعنی از لغت چشم به معنی دیگری نیز استفاده نموده ایم . یک مفهوم را با لغت های مختلف نیز بیان میکنیم، بطور مثال، بجای چشم میتوانیم بگوئیم عضو بصر یا وسیلۀ دیدن . زبانهای مختلف برای بیان یک مفهوم از ترکیب صداهای مختلف استفاده میکنند، برای مثال، عضوی را که پارسی زبانان با صدای چشم بیان میکنند انگلیسی زبانها با صدای آی و عرب زبانها با صدای عین بیان میکنند . صداهای یکسان، در زبانهای مختلف، مفاهیم مختلف را بیان مینمایند، بطور مثال، صدای من که در زبان پارسی در اشاره به خود، یا در اشاره به وزنی معادل سه کیلوگرم به کار میرود در زبان انگلیسی به معنی مرد به کار میرود .
آشنائی با این اختصاصات زبان، به شعرای متفکر ایرانی کمک میکند که بتوانند با به کار بردن لغات به معانی متفاوت، در اشعار خود مطالب مختلفی را که بستگی به معنی ای که به لغت داده شده بیان کنند . به عبارت دیگر، زبانی سری در داخل زبان فارسی ایجاد میکنند، به این مفهوم که از شعر بتوان مفاهیم مختلف گرفت . به یک نکتۀ دیگر نیز باید توجه نمود و آن این است که مفهوم جملات علاوه بر این که بستگی به معنی لغات به کار برده شده دارد به موضوع مورد اشاره نیز ارتباط دارد، بطور مثال، هنگامی که میگوئیم چه گل جالبی، ممکن است اشاره به یک سنجاق سینۀ فلزی که در ویترین مغازه ای دیده ایم باشد، ممکن است بخاطر تعارف در اشاره به سنجاق سینۀ خانمی گفته باشیم یا در اشاره به یک بازی فوتبال باشد . توجه به این اختصاص، نشان میدهد برای درک مفهوم مورد نظر گویندۀ باید بدانیم در مورد چه صحبت میکند . طرحی که برای بیان افکار خود انتخاب کرده اند بیان نظر خود درمورد مطالب قرآن و تعلیم مطالب اخلاقی مورد نیاز برای زندگی اجتماعی مرفه میباشد اما به علت ترور فکر و عقیده مجبور بوده اند مطالب خود را به زبان احساسات عاشقانه، ولی به زبان سری دری بیان نمایند اگر ما را با این تمهید خود آشنا نکنند و نگویند موضوع شعر ما در مورد مطالب قرآن میباشد درک ما از اشعار عاشقانۀ آنها مرور احساس و عواطف خود ما و نظر ما در مورد اصول اخلاقی مورد تأیید خود ما خواهد بود نه مطالب مورد نظر گویندۀ غزلها . بطور مثال هنگامی که میخوانیم "نبود خیر در آن خانه که عصمت نبود" که از آن، توصیه به یک امر اخلاقی میگیریم اگر بدانیم که گوینده مطلبی در مورد قرآن میگوید و با متن قرآن در مورد تجاوز نبی اکرم به زن پسرخواندۀ خود آشنا باشیم متوجه خواهیم شد که گویندۀ شعر، مطالب دیگری را نیز مورد نظر داشته است که روشن کردن صریح این مطلب، موجبات قتل گویندۀ آن را فراهم میآورد . راه حل این مشکل را در این دیده اند که در جائی از آثار خود بگویند برای درک منظور ما باید بدانید که در مورد قرآن و به زبان دری غزل میگوئیم .
خلاصۀ این نکات را در غزلیات حافظ به صور مختلف می بینیم . بطور مثال، در مواردی تذکر میدهد :
چو من ماهی کلک آرم به تحریر تو از نون القلم می پرس تفسیر
روان را با خرد در هم سرشتم وزآن تخمی که حاصل بود کشتم
فرحبخشی در این ترکیب پیداست که نغز شعر و مغز جان اخراست
به چشم کرده ام ابروی ماه سیمائی خیال سبزخطی نقش بسته ام جائی
امید هست که منشور عشقبازی من از آن کمانچۀ ابرو رسد به طقرائی
ز حافظان جهان کس چو بنده جمع نکرد لطایف حکمی با نکات قرآنی
(نون القلم، اشاره به سورۀ النون و والقلم - خیال سبز خطی، اشاره به توهم خط رنگ آسمانی داده شده ای - کمانچۀ ابرو به معنی رفتار منحرف از راه مستقیم - طقرا به معنی کتاب و دستور العمل)
دقت در این گونه ابیات به ما نشان میدهد که هدف حافظ از غزل سرائی تجزیه و تحلیل مطالب قرآن و استفاده از خرد و آزادی اندیشه، در جایگزین کردن دستورات قرآن با دستور عمل زندگی شاد مشابه زندگی بهشت میباشد . در مورد یار زمینی خود چه مطالبی میتواند بگوید ؟ از ناز او، غمزۀ او، عشوۀ او، کرشمۀ او، چشم او، ابروی او، گیسوی او، قد و قامت او مطلبی به زبان آورد . در شکل دادن زبان سری دری باید از لغات فارسی به معنی دیگری استفاده میکردند . کتاب لغت فارسی، تنوع معنی بعضی از واژه ها را نشان میدهد به طور مثال، ناز به معنی فخر فروشی هم آمده است، غمزه به معنی خونریزی هم آمده است، عشوه و کرشمه به معنی مطالب نامفهوم هم آمده است، قد به معنی قطع کردن و قامت به معنی به نماز ایستادن هم آمده است . اینگونه واژه سازی، این امکان را فراهم ساخته که در ظاهر توصیف یار زمینی خود، فخر فروشی، خونریزی، مطالب نامفهوم و دستور قطع دست و پا و به نماز ایستادن یار آسمانی را به بحث بگیرد . تمام لغت های زبان دری را نمیتوانستند روشن کنند . معنی تعداد زیادی از لغات به کار رفته در زبان دری را باید از لغتنامه های اهل تصوف و عرفان که به صورت محرمانه توسط دراویش نگهداری میشود بدست آورد . معنی بعضی از واژه ها را خود حافظ به صورت اشاره به ما فهمانده است به طور مثال، هنگامی که میگوید "ندیم و مطرب و ساقی همه اوست خیال آب و گل در ره بها نه"، در لفافه به ما میگوید واژه ها یار، دوست، مطرب و ساقی، همه را در اشاره به وحی کنندۀ مطالب قرآن نیز به کار برده است .
به چند نمونه از لغات دری به کار برده شده در غزلهای حافظ که در انتقاد از قرآن به کار برده شده توجه نمائید . حافظ، چشم را به معنی الهام، ابرو را به معنی رفتار، لغات به معنی مو را به معنی مذهب، عشاق را به معنی پرستندگان نیز به کار میبرد . هنگامی که میگوید :
چشمان (الهامهای) سیاه تو به دلداری عشاق (پرستندگان) دادند قراری و ببردند قرارم . معشوقۀ زمینی حافظ دختر محجبه ایست که اجازۀ بیرون رفتن از خانه را نداشته و اگر به چند نفر چشمک زده بود بدنام میشد . چون حافظ به ما گفته غزلیات مرا با توجه به قرآن تعبیر کنید اگر با متن قرآن آشنا باشید متوجه خواهید شد که قراریکه آرامش را از حافظ سلب نموده دستور بکشید در راه خدا و وعدۀ اگر کشته شدید شما را به بهشت میفرستم میباشد . هنگامی که میگوید :
در نمازم خم ابروی (انحراف از راه مستقیم) تو بر یاد آمد حالتی رفت که محراب به فریاد آمد . توجه نمائید که در ظاهر امر، خود را مسلمان نشان میدهد فقط نماز او به شوخی آمیخته است . اگر دقت نمائید متوجه خواهید شد که نماز نمیخواند بلکه میگوید در نماز، مرا انحراف از راه مستقیم تو به یاد آمد . در نماز چه میگوئید ؟ میگوئید اهدنا صراط المستقیم، صراط الذین انعمت علیهم غیر المغضوب علیهم ولاالضالین . این مطالب را به که میگوئید ؟ به وحی کننده ای که خود را کریم، بخشنده، مهربان، عادل و نظام دهندۀ به عالم معرفی میکند و میگوید هرکه را بخواهم میبخشم هرکه را بخواهم عذاب میکنم به هرکه خواهم میدهم و از هرکه خواهم می ستانم . به زبان دیگر، اشارۀ حافظ به این میباشد که دستور روزی هفده مرتبه پیشانی بر زمین گذاردن و درخواست گمراه نکردن، نه نشانی از کرامت میدهد، نه از بخشندگی، نه از مهربانی، نه از عدالت، و نه از نظام عالم . به عبارت دیگر، حافظ از عدم تطابق صفات وحی کننده و دستورات او استفاده کرده، به اساس نماز ایراد میگیرد . هنگامی که میگوید :
حضور مجلس انس است و دوستان جمع اند و ان یکاد بخوانید و در فراز کنید
معاشران گره از زلف(مذهب) یار (اله) باز کنید شبی خوشست بدین قصه اش دراز کنید
توجه نمائید که حافظ، در زبان پارسی، با بیان دستور قرآن، حاکی از این که تا پاسی از نیمۀ شب، با صدای بلند قرآن بخوانید، خود را مسلمان نشان میدهد . در سطر دوم، حالت شوخی به خود میگیرد ولی به زبان دری، به ما میغرد و میگوید شب را تا دیر وقت به باز کردن پیچیدگی مذهب یار آسمانی بگذرانید، ابهامها، تضادها و مطالب غیر واقعی قرآن را به بحث بگیرید .
خلاصه نمایم، ترور فکر و عقیده موجب شده است که عدۀ محدودی از هم میهنی های ما با تجارب فکری بزرگان ادب ایران آشنا شوند . قدرت فکری مردم محدود بماند، به دهان بینی اکتفا نمایند و به هر نیروئی که خارج از قدرت خود به بینند تسلیم شوند . آشنا شدن با زبان دری، دو گروه متمایز فکری متفکرین ایرانی را نشان میدهد . اصول افکار هر دو گروه در شکل دادن به روابط اجتماعی از نیروی طبیعی محبت مادری، روابط پدر فرزندی و همیاری اطرافیان، مایه و مدل گرفته است . اما یک گروه، از قبیل عطار و مولوی، نیروی ماوراء طبیعه را پذیرفته، صفاتی به او نسبت داده، این صفات را در دل خود دیده و نهایت اصول انسانی را در بی توجهی به مال و مقام و تعلقات دنیائی توصیه نموده اند . این گروه توجه نداشته اند که کنجکاوی، جستجوگری، سودجوئی، رقابت و خلاقیت است که موجبات افزایش دانش و تکنولوژی و رفاه مردم را فراهم میآورد . گروه دیگر، از قبیل فردوسی، سعدی و حافظ، مطالب قرآن را نمی پذیرند، در جامعه ایکه ترور فکر و عقیده حاکم بوده مصلحت می بینند توهم وجود پروردگار نیکی ها را مورد ستایش قرار دهند . به زبان دری، در صحبت با خواص، به جنگ با الله برمیخیزند، زندگی را در شادی و شادی آفرینی ار طریق محبت و نیکی کردن می بیند . انگیزه های مورد توصیۀ این گروه، پیگیری دانش و تسلط بر زندگی میباشد . به نمونه ای از اختلاف زبان پارسی و زبان دری توجه نمائید :
ساقی (الله) به نور باده (شادی آفرینی) بر افروز جام (مذهب) ما مطرب (الله) بگو که کار جهان شد به کام ما . توجه داشته باشید که قرآن نور هدایت معرفی شده است . به عبارت دیگر، حافظ، زندگی را در شادی می بیند و میگوید آرزوها، انگیزه ها و غریزۀ انسان ، آیندۀ او را شکل میدهد .
برگردم به بحث تنش میان جوامع، به علت محدود بودن منابع مورد احتیاج برای زندگی و نقش آن در زندگی جوامع . فرهنگ اروپائی مسیر دیگری گرفت . مالتوس، نگرانی محدودیت زمین نیاز برای زندگی آیندگان را مطرح نمود . لوتر، تردید در حقانیت مسیحیت را روشن نمود و ماکیاول، رسیدن به هدف از هر طریق را به صورت دستور عمل سیاستمداران توصیه نمود . اروپا به استعمار سایر کشورها پرداخت . آشنا شدن اروپائیان با فرهنگ زبدگان سایر جوامع، به دوران روشنائی اروپا نیرو داد و راه را برای آزادی اندیشه در اروپا باز نمود، گو اینکه این آزادی از طریق انقلاب فرانسه و کشتن عدۀ زیادی از کشیشهای مسیحی انجام شد اما درنتیجه، پیشرفت دانش در اروپا سرعت گرفت .
استعمار قرون نخستین بیشتر، جنبۀ تملک بر زمینها را داشت . با پیشرفت دانش و تکنولوژی، در دو قرن گذشته، مسئلۀ احتیاج به مواد نخستین برای صنایع اروپا مطرح شد . توسعۀ صنعت، مشکلات نوسانهای بازرگانی و مسئلۀ تقسیم و توزیع درآمد را در اروپا به وجود آورد . تنش به علت محدود بودن منابع طبیعی، جنگهای بین کشورهای اروپائی را افزایش داد . در نیمۀ اول قرن بیستم، شاهد دو جنگ بزرگ بین کشورهای اروپا بوده ایم .
روابط استعمارگران اروپائی با ایران قبل از به قدرت رسیدن رضا شاه بزرگ را خلاصه نمایم . ایران کشوری روستائی، فاقد دانش و تکنولوژی، فقیر و تحت تسلط آخوند، نا آگاه از مسائل کشورهای دیگر و نا آگاه از ارزش منابع طبیعی خود بوده است . با هدیۀ چند آب نبات میشود سکه های طلای یک کودک را گرفت . همین امر را در واگذار کردن مایع کثیف لزج بد بوئی که خارجی ها آن را نفت می نامیدند و سنگهائی که ایرانی ارزشی برای آن قائل نبوده، در مقابل هدیۀ چند تفنگ و مقداری لیرۀ استرلینگ، می بینیم . در فرهنگ خود، انتظار خیانت در مشورت را نداشته ایم ولی ماکیاولیست به این گونه تفکر توجه ندارد . هنگامی که قیافۀ دوست به خود میگیرد به بزرگداشت علو همت ایرانیها که به منفعت طلبی و تعلقات دنیائی توجه ندارند می پردازد و از مشکلاتی که خود آنها به علت پولدوستی مردم و اعتصاب های مداوم کارگران دچار آن میباشند سخن میگوید و ما را از مشکلات روکردن به صنعت برحذر میدارد . تنها عاملی که ایرانیان را در کسب علوم جدید یاری دهد رقابت استعمار گران با یکدیگر میباشد در این زمینه مدارس ایران و آلمان، ایران و فرانسه، و ایران و امریکا به وجود می آید . در ایران دانشی وجود ندارد که اثر درخواستهای استعمار گران را ارزیابی کند، در نتیجه از نظرات آنها تبعیت میکند . در ایران قدرتی وجود ندارد که در مقابل نیروهای خارجی مقاومت کند . استعمار گران، در رقابت میان خود، قسمتهائی از خاک ایران را تصرف و یا جدا نموده و هروقت خواسته اند نیرو به ایران وارد کرده موجب خسارات بیشمار شده اند .
قدم هائی که در جهت مبارزۀ با ترور فکر و عقیده و آزاد کردن اندیشه، در قرون گذشته در مناطق شرقی و شمالی ایران صورت میگرفت توسط اعراب درهم کوبیده میشد . تکرار تلاش برای آزادی اندیشه، پس از چندین قرن، با به قدرت رسیدن رضا شاه بزرگ، انجام گرفت . رضا شاه بزرگ، تعلیم دانش که در کنترل علمای مذهبی بود از دست متعبدین خارج نموده راه را برای آشنا شدن مردم به فرهنگ پیش از اسلام ایران و کسب دانش در حرفه های مختلف جدید را باز فرمودند . این عمل از طریق ایجاد مدارس بیشتر و دانشگاه و اعزام محصل به خارج انجام گرفت . افزون بر تعلیم دانش، قضاوت را نیز از کنترل متعبدین خارج فرمودند و راه را برای قانونگذاری بر اساس اندیشه، در مورد حل مسائل جدیدی که به علت شرایط جدید توسعۀ اقتصادی پیش میآمد باز فرمودند .
روابط کشورها بر اساس سطح دانش و احتیاجات آنها شکل میگیرد . در صد سال گذشته، پیشرفت دانش و توسعۀ اقتصادی در غرب، به صورت تصاعد هندسی سرعت گرفته، موجب تحولات سریع در مسائل اجتماعی و اقتصادی و روابط کشورها شد . مکتبهای اقتصادی که در ابتدا به صورت فلسفی، به نامهای کاپیتالیزم، مارکسیزم و سوسیالیزم و .... عنوان شده بود به صورت علم اقتصاد، به صورت حسابگری درآمد . توسعۀ اقتصادی، مسائل جدیدی به وجود آورد . بعد از جنگ جهانی دوم، ورود امریکا به صحنۀ سیاست و راه بازکردن به بازار کشورهای استعمارگر اروپائی، موجب تسهیلاتی برای کمک محدود به سایر کشورها شد . افزایش ارتباطات، مردم کشورهای جهان سوم را با رفاه ناشی از پیشرفت دنیای غرب و اهمیت کسب دانش آشنا نمود . در سالهای اوائل هزار و نهصد و هفتاد، سرعت توسعۀ اقتصادی جهان به حدی رسید که پیش بینی کنندگان آیندۀ دنیا را متوجه محدودیت مواد اولیۀ غیر قابل جایگزینی و مشکلات آیندۀ جهان غرب نمود . متن کتاب World Dynamic و گزارش MIT به کلوب رم و کتاب Clash of Civilization که از انتشارات دانشگاههای هاروارد و ام آی تی میباشند تحولی در سیاست خارجی دول غرب و روابط آنها با جهان سوم و جهان درحال رشد به وجود آورد به این صورت که تصمیم میگیرند برای جلوگیری از مشکلاتی که برای توسعۀ اقتصادی جهان غرب، به علت محدود شدن مواد اولیه پیش خواهد آمد، از پیشرفت جهان سوم و جهان در حال توسعه جلوگیری کنند و کنترل مواد انرژی زا و مواد معدنی استراتژیک را به منظور کنترل اقتصادی سایر کشورها به دست گیرند . سیاستمداران غرب، نهایت دقت را به کار میبرند که روشهائی را انتخاب کنند که دست آنها در ایجاد جنبۀ جنایت آمیز این امر دیده نشود . به این منظور، جزئیات جنگ روانی را رعایت میکنند .
اصول جنگ روانی، پیچیدگی زیاد ندارد . اعمال مردم بر اساس افکار مردم شکل میگیرد . افکار اکثر مردم جوامع، بر اساس شنیده های آنها شکل میگیرد . رسانه ها شکل دهندۀ افکار و اعمال مردم دهان بین میشوند . آرزوهای انسان انتها ندارد ولی امکانات عملی در رسیدن به آرزوها محدودیت دارد . تمایل به آزادی، احترام، مساوات، عدالت، دمکراسی و حکومت مردمی، انگیزۀ همۀ افراد بشر میباشد . این تمایلات، همه نسبی میباشد و در چهارچوب سطح فرهنگ جامعه مشخص میشود . رفتاری که در جامعۀ محدود، عادی تلقی میشود از طریق آشنا شدن با روشهای دیگر زندگی تغییر میکند . اختلاف تعبیر این روشها در یک جامعۀ ساده و یک جامعۀ پیشرفته که درواقع، ناشی از عقب افتادگی دانشی جامعۀ عقب افتاده میباشد میتواند به صورت ابزار جنگ روانی، برای اتهام به سوء نیت طبقۀ حاکمه، مورد استفاده قرار گیرد . بطور مثال، تنبیه کودک را میتوان عدم رعایت حقوق بشر به حساب آورد . شکل گرفتن رهبری در جامعه، که در رعایت خواستهای جامعه شکل میگیرد و برای قرن ها به صورت ارثی شکل میگرفته است میتوان به بهانۀ دیکتاتوری، مورد اتهام قرار داد . خواست آرزوی وضع بهتر برای مردم، مورد سوء ظن قرار نمیگیرد و مردم متوجه جنایتی که در توصیۀ به رسیدن به دمکراسی ازطریق تشویق به قیام مسلحانه وجود دارد نخواهند شد . این امر، حکومت برگزیدگان جامعه را به حکومت عوام تبدیل خواهند کرد . مذهب روش زندگی طبیعی مردم میباشد، مردم توجه ندارند که ترور فکر و عقیدۀ مذهبی جلوگیری کنندۀ توجه به دانش و تکنولوژی در کشور آنها بوده است . با بزرگداشت روحانیت، میتوان خود را دوست معرفی نمود و از طریق ایجاد تعصبات مذهبی، آنها را بجان هم انداخت و دستاوردهای آنها را از میان برد . این کار را میتوان به آسانی انجام داد، کافی میباشد پس از انفجار یک بمب پیش، از این که کشته شده ها شناخته شوند اطلاع داد که چند سنی کشته شده اند و پس از انفجار بمب دگر اطلاع داد چند شیعه کشته شده اند و مردم سنی و شیعۀ یک کشور و یا کشورهای سنی و شیعه را به جان هم انداخت و دستاوردهای آنها را از میان برد . همین امر در مورد تعصبات قومی وجود دارد . تعصبات قومی را میتوان آزادی خواهی معرفی نمود و با حمایت از آن و ایجاد واحدهای کوچک، به آنها مسلط شد . همۀ تحولات جامعه و تصمیم هائی که برای حل مشکلات گرفته میشود، هم نکات مثبت دارند و هم نکات منفی . تشویق منفی بافها و معرفی آنها به صورت افراد فهمیده راه دیگری میباشد که به روی کار آوردن افراد ناباب خواهد انجامید و پیشرفت جوامع را عقب خواهد انداخت .
آنچه در دانشگاه های خود، در رشتۀ اقتصاد درس میدهیم همه اصول تئوریکی میباشد که بر اساس مفروضاتی درنظر گرفته شده که در دنیای واقعی وجود ندارد، میتوان از طریق توصیه به اجرای نتیجه گیریهای تعلیمات تئوریک که هم آهنگ آرزوهای مردم میباشد، موجبات جلوگیری از توسعۀ اقتصادی دیگران را فراهم آورد، به طور مثال،چون درک صحیح از شرایط آزادی تجارت ندارند اگر به ایجاد بازار آزاد بپردازند چون قدرت رقابت با کشورهای پیشرفته را ندارند توسعۀ اقتصادی آنها متوقف خواهد شد و همۀ استعمار گران را به آرزوی خود خواهند رساند .
خلاصه نمایم، تنش میان کشورها به علت محدود بودن مواد اولیۀ غیر قابل جایگزینی به جائی رسیده استکه همه به فکر منافع ملی خود شده اند . منافع جای دوستی را گرفته، همه به دامگذاری برای دیگران پرداخته اند . باید درک کنیم که "کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من" یا بدانیم " غریبی اگر کاسه ای ماست پیش آورد دو پیمانه آبست و یک چمچه دوغ" . به عبارت دیگر باید به فکر اتخاذ سیاست مستقل ملی باشیم . این امر، بدون آزادی اندیشه و روکردن به دانش و تکنولوژی میسر نخواهد بود . باید سعی کنیم تعلیم قرآن به زبانی که مردم بفهمند چه میخوانند تعمیم یابد تا مردم از حیله گری ای که به نام روحانیت انجام میشود آگاه شوند . باید از طریق روشن کردن زبان دری و تمهیداتی که متفکرین جامعۀ ما، در شرایط ترور فکر و عقیدۀ مذهبی، برای پیشرفت اندیشه و تنوع اندیشه در جامعۀ ما به کار برده اند جامعه را آگاه کنیم تا بتوانند برای حل مسائل متعددی که با پیشرفت اقتصادی و اجتماعی جامعه پیش خواهد آمد آمادگی پیدا نمایند .
چه روزی بهتر از روز کورش که از دو شاه بزرگ خاندان پهلوی، رضا شاه بزرگ و شاهنشاه آریامهر یاد کنیم . از دست دادن موقعیت سیاست مستقل ملی پیش گرفته شده توسط شاهنشاه آریامهر خسارت غیر قابل جبرانی به کشور ما وارد آورد . با اجرای این سیاست، پیش بینی میشد سطح درآمد و رفاه مردم کشور ما تا کنون به سطح رفاه اروپائیان رسیده باشد . شاهنشاه آریامهر، پس از این که متوجه شدند که دولت امریکا در جنگهای ویتنام و کره نتوانست از بمب اتمی استفاده کند و قدرت تخریبی نسل بعد این بمب به چند صد برابر بمبهای مصرف شده در هیروشیما و ناکازاکی رسید یعنی ابرقدرتها دیگر نمیتوانند با هم بجنگند به این نتیجه رسیدند که هدف جنگ روانی رسانه ای ابرقدرتها تسلط بر منابع کشورهای جهان سوم میباشد . نتیجه گیری دیگر ایشان این بود که موقعیت مناسب برای اتخاذ سیاست مستقل ملی با دید صلحجویانه فراهم آمده است . کشور شوروی سرزمین وسیع و منابع طبیعی زیاد دارد اما مردم شوروی در سطح فقر به سر میبرند، اروپا که از نیروی تخصصی ورزیده برخوردار میباشد، از نظر مواد اولیۀ صنعتی در مضیقه میباشد، اینها که نمیتوانند با هم بجنگند، اگر ارسال منابع انرژی زا از طریق شوروی به اروپا برود وابستگی اقتصادی آنها به این جنگ روانی خاتمه خواهد داد و در نتیجه ما هم خواهیم توانست در محیط صلح آمیز، به توسعۀ اقتصادی خود سرعت دهیم . بر این اساس بود که موافقتنامۀ همکاری اقتصادی میان ایران و شوروی به امضاء رسید که به ایجاد ذوب آهن آریامهر و سایر صنایع در ایران انجامید . امریکا با هدف ایجاد امپراطوری جهانی، در جهت نظم جدید جهانی، نتوانست نظر شاهنشاه آریامهر را تحمل کند و اروپا را محتملا به اجبار با خود همراه کرد و به دسیسه سازی در جهت برکنار کردن ایشان پرداختند . اروپا امروز پس از گذشت بیش از چهار دهه از پیشنهاد شاهنشاه آریامهر متوجه عدم امنیت ناشی از نظم جدید جهانی امریکا شده است . وای از فردا، اما ما ایرانیان راهی جز اتخاذ سیاستی مستقل و ملی با دید صلح جویانه نداریم .
حمید شیبانی
4 نوامبر 2017

No comments:

Post a Comment