Friday, October 16, 2015

چکامه فردوسی بزرگ در مورد هجوم تازیان لجام گسیخته و بازماندگان آنها ایران:




چکامه فردوسی بزرگ در مورد هجوم تازیان لجام گسیخته و بازماندگان آنها ایران:

چو بخت عرب بر عجم چیره شد
همی بخت ساسانیان تیره شد
پر آمد ز شاهان جهان را قفیز [پیمانه] 
نهان شد ز رو گشت پیدا پشیز
همان زشت شد خوب، شد خوب زشت
شده راه دوزخ پدید از بهشت
دگرگونه شد چرخ گردون بچهر
ز آزادگان پاک ببرید مهر
به ایرانیان زار و گریان شدم
ز ساسانیان نیز بریان شدم
دریغ آن سر و تاج و اورنگ و تخت
دریغ آن بزرگی و آن فر و بخت
کزین پس شکست آید از تازیان
ستاره نگردد مگر بر زیان
چو با تخت، منبر برابر شود
همه نام بوبکر و عمر شود
تبه گردد این رنجهای دراز
نشیبی دراز است پیشش فراز
نه تخت و نه دیهیم بینی نه شهر
ز اختر همه تازیان راست بهر
ز پیمان بگردند وز راستی
گرامی شود کژی و کاستی
رباید همی این از آن، آن ازین
ز نفرین ندانند بازآفرین
نهانی بتر زآشکارا شود
دل مردمان سنگ خارا شود
شود بنده بی هنر شهریار
نژاد و بزرگی نیاید به کار
به گیتی نماند کسی را وفا
روان و زبانها شود پر جفا
از ایران و از ترک و از تازیان
نژادی پدید آید اندر میان
نه دهقان، همه ترک و تازی بود
سخنها به کردار بازی بود
نه جشن و نه رامش، نه گوهر نه نام
به کوشش ز هرگونه سازند دام
بریزند خون از پی خواسته
شود روزگار بد آراسته
زیان کسان از پی سود خویش
بجویند و دین اندر آرند پیش
ز پیشی و بیشی ندارند هوش
خورش نان کشکین و پشمینه پوش
چو بسیار از این داستان بگذرد
کسی سوی آزادگان ننگرد
یکی نامه ای بر حریر سفید
نوشتند پر بیم و چندی امید
به عنوان بر از پورِ هرمزد شاه
جهان پهلوان رستم کینه خواه
سوی سعد وقاص جوینده جنگ
پر از رأی و پر دانش و پر درنگ
به من بازگوی آنکه شاه توکیست
چه مردی و آیین و راه تو چیست
به نزد که جویی همی دستگاه
برهنه سپهبد برهنه سپاه
به نانی تو سیری و هم گرسنه
نه پیل و نه تخت و نه بار و بُنه
ز شیر شتر خوردن و سوسمار
عرب را به جایی رسیده ست کار
که تاج کیان را کند آرزو
تفو باد بر چرخ گردان، تفو!
شما را به دیده درون شرم نیست
ز راه خرد مهر و آزرم نیست
بدین چهر و این مهر و این راه و خوی
همی تخت و تاج آیدت آرزوی
جهان گر به اندازه جویی همی
سخن بر گزافه نگویی همی
فردوسی بزرگ ...

پ.ن: بسیار شگفت انگیز است که ۱۴۰۰ سال پیش بر نیاکان ما جنایتی بزرگ گذشته است, و بعضی ایرانیان نادان برای آن جنایتکاران تازی عزا میگیرند و شله زرد درست میکنند و خجالت هم نمی کشند! تاریخ به ما میگوید که یک مشت عرب و تازی بیابانگرد وحشی و بی فرهنگ به سرزمین ایران وحشیانه یورش بردند و هر چیز سر راهشان بود را ویران و تار مار کردند و ایرانیان را گردن زدند. ایرانیان تنها ملتی هستند که جنایتکاران خود را هنوز از روی نادانی می پرستند. بیسوادی و خرافات و حماقت و خشونت با هم، ترکيب بسیار بدی است!! آگاهی بنیان رهایی است. موریس آریایی ...
..
..
گفتی پدر این سرزمین دور باد از شر و دروغ
قحطی نبیند این دیار دشمن بماند بی فروغ
گفتی چنان ارزنده است این خاک زرین کهن
خاکی که جسمت بعد از مرگ یک ذره از ایران بود
شرم بر ما ای پدر ما خود شدیم دشمن او
مهر وطن قحطی شده رایج شده کذب و دروغ
شرم بر ما ای پدر دادیم به باد آداب خویش
بیگانه شد سر مشق ما از یاد بردیم رسم خویش
به جای شمس و مثنوی سر داده ایم حزن و فغان
شیون شده عادت ما -ما وارثان مهرگان
شرم بر ما ای پدر ما که ز خود بی خبریم
دزدیده شد گنج وطن در خواب خوش غوطه وریم
بردن ربودن خاکمان به گل نشست دریایمان
گلها همه پژمرده اند رنگ رفته از فرهنگ مان
تقصیر ندارد روزگاه ظالم نخوانید این جهان
بر این دیار با شکوه ما خود نبودیم پاسبان
http://youtu.be/JEOVlg6LNKk

No comments:

Post a Comment