برگی از تاریخ پر از فراز و نشیب ایران !!
شاهنشاهی ساسانی و یا ساسانیان نام دودمانی ایرانی است که از سال ۲۲۴ تا ۶۵۱ میلادی (۴۲۷ سال) بر ایران فرمانروایی کردند؛ بنیان این شاهنشاهی یکپارچه را اردشیر (یا ارتخشتره؛ از ارت: مقدس، و خشتره: شهریار) بنا کرد. دودمان ساسانی آخرین دودمان پیش از یورش تازیان افسار گسیخته و جنایتکار در ایران بودند. شاهنشاهان ساسانی که ریشهشان از استان پارس بود، بر پهنه بزرگی از آسیای باختری چیرگی یافته، گستره فرمانروایی خود؛ کشور ایران (به پهلوی کتیبهای a y r a n sh t r y ) را برای نخستین بار پس از هخامنشیان، یکپارچه ساخته و زیر فرمان تنها یک دولت شاهنشاهی آوردند. پایتخت ایران در این دوره، شهر تیسفون در نزدیکی بغداد در عراق امروزی بود. جامعه ساسانی به گونه طبقاتی اداره میشد. جامعه به چهار طبقه موبدان - جنگاوران - دبیران و پیشه وران تقسیم میشد. کش رسمی نیز زرتشتی بود و اوستا و زند منابع اصلی کیشی و حقوقی حکومت ساسانی محسوب میشدند.
زوال و فروپاشی (۶۲۲-۶۵۱)
لشگرکشیهای خسرو پرویز هرچند که در وهله اول موفق به نظر میرسیدند، در واقع باعث فرسودهشدن ارتش ایران و تهی شدن خزانه و گنجینه ایران شدند. خسروپرویز در تلاشی برای بازسازی خزینه ملی، مالیاتها را بالا برد. در نتیجه، هراکلیوس (۶۱۰-۶۴۱) فرصت غنیمت شمرده و تمامی منابع باقیمانده امپراتوری خراب و ویرانشدهٔ خود را جمع کرد، ارتشش را سازماندهی کرد و یک ضدحمله جالب توجه را تدارک دید. در بین سالهای ۶۲۲ تا ۶۲۷، او در آناتولیه و قفقاز بر علیه ایرانیها لشگرکشی کرد، در یک رشته از جنگها در برابر ایرانیها که تحت فرماندهی خسرو، شهربراز، شاهین و شهرپلاکان بودند، به پیروزی رسید، معبد بزرگ زرتشتیان در گنزک را به تارج برد و با خزرها و خاقانات غربی ترک هم همپیمان شد.
در سال ۶۲۶، قسقنطنیه، به محاصره نیروهای اسلاوها و آوارها درآمد که توسط ارتش ایران تحت فرماندهی شهربراز واقع در آنسوی Bosphorus پشتیبانی میشد، اما ناوگان بیزانس، از تمامی تلاشها برای فری کردن ایرانیها در آن سوی تنگه جلوگیری کرد و در نهایت محاصره با شکست پایان یافت و امپراتوری روم از فروپاشی نجات یافت. در سال ۶۲۷-۶۸، هراکلیوس یک لشگرکشی زمستانی به میانرودان انجام داد و با وجود عزیمت کردن همپیمانان خزر خود، ارتش ایران تحت رهبری Rhahzadh را در جنگ Nineveh شکست داد. سپس به طرف پایین تیگریس راهپیمایی کرد، آنجا را ویران کرد و کاخ خسرو در دستگرد را تاراج کرد. با تخریب کردن پلی بر کانال نهروان به او اجازه حمله به تیسپون داده نشد، او پیش از صرف نظر کردن از Diyala در شمال غربی ایران، تاخت و تازهای دیگری هم انجام داد.
تأثیر پیروزیهای هراکلیوس، ویران شدن ثروتمندترین قلروهای ساسانیان، و تخریب شرمسارانه اهداف مهم و جالب توجه مثل گنزک و دستگرد، به طرز چشمگیری به شرافت خسرو و پشتیبانی اشراف ایرانی از او آسیب زد. در اوایل سال ۶۲۸، خسرو توسط فرزندش قباد دوم (۶۲۸) سرنگون و کشته شد. قباد دوم بالافاصله پایان جنگ را اعلام کرد، با پس دادن تمامی قلمروهای گرفته شده از روم موافقت کرد. در سال ۶۲۹، هراکلیوس چلیپای راستین را با برگذاری یک آیین شکوهمندانه به اورشلیم برگرداند. قباد در عرض چند ماه کشته شد، به دنبال آن جنگ داخلی و هرج و مرج ایران را فرا گرفت. در طی یک دوره چهارساله و جلوس کردن پنج پادشاه پیاپی، از جمله دو دختر خسرو دوم و سپهبد شهربراز، شاهنشاهی ساسانی به طرز قابل توجهی ضعیف شد. قدرت دولت مرکزی به سردارهای ارتش واگذار شد. چندین سال طول میکشید تا یک پادشاه قدرتمند از دل یکسری کودتاها سربرآورد، و ساسانیان هیچگاه مجال این را نیافتند که کاملاً نیروی خود را بازیابند.
در بهار ۶۳۲، یزدگرد سوم، یکی از نوههای خسرو نخست، که مخفیانه در استخر زندگی میکرد، به تخت شاهنشاهی نشست. در همان سال، نخستین قبیلههای مهاجم تجاوزگر عرب، که حال تحت پرچم اسلام تازیان جنایتکار با هم متحد شده بودند، به قلروهای ساسانی رسیدند. بر طبق گفته ی Howard-Johnston، سالها جنگ و خونریزی هم ایرانیها و هم بیزانسیها را ضعیف و فرسوده کرده بود. ساسانیان علاوه بر آن بر اثر زوال اقتصادی، مالیاتستانی سنگین از مردم، آشوب دینی، طبقهبندی اجتماعی سختگیرانه، قدرتگیری فزاینده زمینداران ایالتی، و سرنگوری پیدرپی شاهان، حتی ضعیفتر از پیش شدند، که باعث تسهیل شدن تسخیر ایران توسط اعراب افسار گسیخته شد.
ساسانیان هرگز یک مقاوت تأثیرگذار بر علیه فشاری که ارتشهای اولیه اعراب بدوی ایجاد کرده بودند، از خود نشان ندادند. یزدگرد که یک پسربچه بود و کاملاً تخت لوای مشاورین قرار داشت و توانایی این را نداشت که یک کشور پهناور که به پادشاهیهای فئودالی کوچک تجزیه شده بود را متحد کند، با وجود این حقیقت که بیزانسیها که تحت فشارهای مشابه از سوی اعراب بدوی بودند، دیگر تهدیدی محسوب نمیشدند. فرماندهٔ، خلیفه ابوبکر، خالد ابن ولید، عراق را در طی چندین جنگ تسخیر کرد. او که در سال ۶۳۴ به جبهه سوریه برای جنگ علیه بیزانسیها رفته بود، جانشینش او را به هنگام نیاز یاری نکرد و مسلمانان در جنگ پل در سال ۶۳۴ شکست خوردند، که با پیروزی ساسانیان به پایان رسید. با این حال، تهدید اعراب متوقف نشد و کمی بعد ارتشهای منضبط خالد بن ولید مجدداً سربرآوردند. خالد بن ولید یکی از صحابههای محمد تازی ، و فرمانده ارتش اعراب متجاوز بود.
در سال ۶۳۷، یکی از ارتشهای مسلمانان وحشی و پا برهنه تحت فرماندهی خلیفه عمر بن خطاب یکی از ارتشهای بزرگ ایرانیان تحت فرماندهی سرلشگر رستم فرخزاد را در دشتهای القادسیه شکست داد و به سوی تیسپون پیشروی کرد، خود تیسپون پس از یک محاصره طولانیمدت سقوط کرد و به دست اعراب جنایتکار افتاد. یزدگرد از تیسپون به طرف شرق رفت، و عمده گنجینههای بزرگ شاهنشاهی خود را در تیسپون جا گذاشت. اعراب بدوی تیسپون را کمی بعد تسخیر کردند، یک منبع مالی بزرگ به چنگ آوردند و ارتش ساسانی را بیپول گذاشتند. تعدادی از فرمانروایان ساسانی سعی کردند نیروهایشان را ترکیب کنند تا مانع از پیشرفت مهاجمین عرب شوند، اما این تلاشها بدون وجود یک نیروی مرکزی تأثیرگذار نبود، و فرمانروایان در جنگ نهاوند شکست خوردند. شاهنشاهی ساسانی، که دیگر ساختار نظامی نداشت، نیروهای مالیاتستانی غیراشرافیاش لت و پار شده بودند، منابع مالیاش نابود شده بودند و طبقه آزاتان آن به تدریج نابود شده بود، حال تماماً در برابر متجاوزین و مهاجمین عاجز و درمانده بود.
یزدگرد پس از شنیدن خبر شکست ایرانیها در جنگ نهاوند، به همراه فرخزاد و تعدادی از اشراف ایرانی باز هم به سوی استان شرقی خراسان پیشروی کرد. طبق روایت بلاذری یزدگرد در گناباد مورد استقبال فرستاده مرزبان مرو (نیزک طرخان) قرار گرفت و مدتی نزد شاه بود اما بدلیل طلب خواستگاری از دختر یزدگرد برای مرزبان مرو، شاه خشمگین شد و گفت ما شاه شاهان باشیم و یک نوکر ما از دختر ما خواستگاری نماید؟! در نتیجه نیزک طرخان با یزدگرد به جنگ برخاست، نیزک طرخان فوجی را به گرفتن یزدگرد به گناباد (قلعه زیبد) فرستاد و در آنجا جنگی درگرفت و در نتیجه یزدگرد و افرادش شکست خورده و کشته شدند. برخی از اشراف ایرانی هم در آسیای مرکزی سکونت گزیدند که به طرز قابل توجهی به گسترش فرهنگ و زبان ایرانی در آن نواحی و همچنین به پابرجاسازی نخستین سلسلیه ایرانی ، سلسله سامانیان، کمک کردند، که به دنبال زنده کردن سنتهای ساسانی بود.
سقوط غیرمنتظره شاهنشاهی ساسانی در یک دوره پنجساله به اتمام رسید و بیشتر قلمروهای آن ضمیمه خلافت اسلامیتازیان وحشی و جنایتکار شدند، با این حال، بیشتر شهرهای ایرانی در برابر مهاجمین مسلمان تازی مقاومت کردند و چندین بار در برابر آنها جنگیدند. خلفای مسلمان تازی مکرراً شورشها در شهرها ی پارس، همدان، اصفهان و ری را سرکوب میکردند. مردم ایران در ابتدا برای گرویدن به اسلام، به طور اندکی تحت فشار قرار داشتند، تحت لوای قانون ذمی در دولت اسلامی تبهکار و پرداخت جزیه به دین خود باقی ماندند. جزیه در عمل جایگزین مالیاتهای سرانهای شد که ساسانیان میگرفتند. به علاوه، «مالیات زمین» کهن ساسانیان (که در عربی به آن Kharaj میگویند) هم اتخاذ شد. گفته میشود خلیفه عمر گهگاه هیئتی تشکیل میداد تا مالیاتها بررسی شوند، تا داوری کند که آیا آنها از مبلغی که زمین میتوانست بهره دهد بیشتر هستند یا نه. گرویدن مردم ایران به اسلام جنایتکار تازیان به تدریج به زور شمشیر و کشت و کشتار های بیشمار و خونریزی فراوان صورت گرفت، خصوصاً با تلاشهای نخبگان مزدور ایرانی برای بدست آوردن جایگاه ناموری تحت خلفای عباسی شدت یافت. پس از آن تازیان وحشی و جنایتکار به زنان ایرانی تجاوز میکردند و آنها را به اسیری و بردگی گرفتند. و باقی ماجرا و جنایات باز ماندگان تبهکار و جنایتکار آنها که در ایران اشغالی همچنان ادامه دارد!!
پ.ن:
در سال ۶۳۶ ميلادي اعراب مسلمان وحشی و جنایتکار تازی به ايران وحشیانه حمله و یورش کردند و به زور شمشیر ایدئولوژی من در آوردی و جنایتکارانه خود را به ایرانیان تحمیل کردند, شوربختانه عدهاي بر اين گمان هستند که ايرانيان با آغوش باز به استقبال اعراب جنایتکار شتافتند!! به همين دليل بر آن شدم که به بخشي از برگ تاریخ و جنایات آنان در ایران اشاره کنم. کدبان موریس آریایی
...
شاهنشاهی ساسانی و یا ساسانیان نام دودمانی ایرانی است که از سال ۲۲۴ تا ۶۵۱ میلادی (۴۲۷ سال) بر ایران فرمانروایی کردند؛ بنیان این شاهنشاهی یکپارچه را اردشیر (یا ارتخشتره؛ از ارت: مقدس، و خشتره: شهریار) بنا کرد. دودمان ساسانی آخرین دودمان پیش از یورش تازیان افسار گسیخته و جنایتکار در ایران بودند. شاهنشاهان ساسانی که ریشهشان از استان پارس بود، بر پهنه بزرگی از آسیای باختری چیرگی یافته، گستره فرمانروایی خود؛ کشور ایران (به پهلوی کتیبهای a y r a n sh t r y ) را برای نخستین بار پس از هخامنشیان، یکپارچه ساخته و زیر فرمان تنها یک دولت شاهنشاهی آوردند. پایتخت ایران در این دوره، شهر تیسفون در نزدیکی بغداد در عراق امروزی بود. جامعه ساسانی به گونه طبقاتی اداره میشد. جامعه به چهار طبقه موبدان - جنگاوران - دبیران و پیشه وران تقسیم میشد. کش رسمی نیز زرتشتی بود و اوستا و زند منابع اصلی کیشی و حقوقی حکومت ساسانی محسوب میشدند.
زوال و فروپاشی (۶۲۲-۶۵۱)
لشگرکشیهای خسرو پرویز هرچند که در وهله اول موفق به نظر میرسیدند، در واقع باعث فرسودهشدن ارتش ایران و تهی شدن خزانه و گنجینه ایران شدند. خسروپرویز در تلاشی برای بازسازی خزینه ملی، مالیاتها را بالا برد. در نتیجه، هراکلیوس (۶۱۰-۶۴۱) فرصت غنیمت شمرده و تمامی منابع باقیمانده امپراتوری خراب و ویرانشدهٔ خود را جمع کرد، ارتشش را سازماندهی کرد و یک ضدحمله جالب توجه را تدارک دید. در بین سالهای ۶۲۲ تا ۶۲۷، او در آناتولیه و قفقاز بر علیه ایرانیها لشگرکشی کرد، در یک رشته از جنگها در برابر ایرانیها که تحت فرماندهی خسرو، شهربراز، شاهین و شهرپلاکان بودند، به پیروزی رسید، معبد بزرگ زرتشتیان در گنزک را به تارج برد و با خزرها و خاقانات غربی ترک هم همپیمان شد.
در سال ۶۲۶، قسقنطنیه، به محاصره نیروهای اسلاوها و آوارها درآمد که توسط ارتش ایران تحت فرماندهی شهربراز واقع در آنسوی Bosphorus پشتیبانی میشد، اما ناوگان بیزانس، از تمامی تلاشها برای فری کردن ایرانیها در آن سوی تنگه جلوگیری کرد و در نهایت محاصره با شکست پایان یافت و امپراتوری روم از فروپاشی نجات یافت. در سال ۶۲۷-۶۸، هراکلیوس یک لشگرکشی زمستانی به میانرودان انجام داد و با وجود عزیمت کردن همپیمانان خزر خود، ارتش ایران تحت رهبری Rhahzadh را در جنگ Nineveh شکست داد. سپس به طرف پایین تیگریس راهپیمایی کرد، آنجا را ویران کرد و کاخ خسرو در دستگرد را تاراج کرد. با تخریب کردن پلی بر کانال نهروان به او اجازه حمله به تیسپون داده نشد، او پیش از صرف نظر کردن از Diyala در شمال غربی ایران، تاخت و تازهای دیگری هم انجام داد.
تأثیر پیروزیهای هراکلیوس، ویران شدن ثروتمندترین قلروهای ساسانیان، و تخریب شرمسارانه اهداف مهم و جالب توجه مثل گنزک و دستگرد، به طرز چشمگیری به شرافت خسرو و پشتیبانی اشراف ایرانی از او آسیب زد. در اوایل سال ۶۲۸، خسرو توسط فرزندش قباد دوم (۶۲۸) سرنگون و کشته شد. قباد دوم بالافاصله پایان جنگ را اعلام کرد، با پس دادن تمامی قلمروهای گرفته شده از روم موافقت کرد. در سال ۶۲۹، هراکلیوس چلیپای راستین را با برگذاری یک آیین شکوهمندانه به اورشلیم برگرداند. قباد در عرض چند ماه کشته شد، به دنبال آن جنگ داخلی و هرج و مرج ایران را فرا گرفت. در طی یک دوره چهارساله و جلوس کردن پنج پادشاه پیاپی، از جمله دو دختر خسرو دوم و سپهبد شهربراز، شاهنشاهی ساسانی به طرز قابل توجهی ضعیف شد. قدرت دولت مرکزی به سردارهای ارتش واگذار شد. چندین سال طول میکشید تا یک پادشاه قدرتمند از دل یکسری کودتاها سربرآورد، و ساسانیان هیچگاه مجال این را نیافتند که کاملاً نیروی خود را بازیابند.
در بهار ۶۳۲، یزدگرد سوم، یکی از نوههای خسرو نخست، که مخفیانه در استخر زندگی میکرد، به تخت شاهنشاهی نشست. در همان سال، نخستین قبیلههای مهاجم تجاوزگر عرب، که حال تحت پرچم اسلام تازیان جنایتکار با هم متحد شده بودند، به قلروهای ساسانی رسیدند. بر طبق گفته ی Howard-Johnston، سالها جنگ و خونریزی هم ایرانیها و هم بیزانسیها را ضعیف و فرسوده کرده بود. ساسانیان علاوه بر آن بر اثر زوال اقتصادی، مالیاتستانی سنگین از مردم، آشوب دینی، طبقهبندی اجتماعی سختگیرانه، قدرتگیری فزاینده زمینداران ایالتی، و سرنگوری پیدرپی شاهان، حتی ضعیفتر از پیش شدند، که باعث تسهیل شدن تسخیر ایران توسط اعراب افسار گسیخته شد.
ساسانیان هرگز یک مقاوت تأثیرگذار بر علیه فشاری که ارتشهای اولیه اعراب بدوی ایجاد کرده بودند، از خود نشان ندادند. یزدگرد که یک پسربچه بود و کاملاً تخت لوای مشاورین قرار داشت و توانایی این را نداشت که یک کشور پهناور که به پادشاهیهای فئودالی کوچک تجزیه شده بود را متحد کند، با وجود این حقیقت که بیزانسیها که تحت فشارهای مشابه از سوی اعراب بدوی بودند، دیگر تهدیدی محسوب نمیشدند. فرماندهٔ، خلیفه ابوبکر، خالد ابن ولید، عراق را در طی چندین جنگ تسخیر کرد. او که در سال ۶۳۴ به جبهه سوریه برای جنگ علیه بیزانسیها رفته بود، جانشینش او را به هنگام نیاز یاری نکرد و مسلمانان در جنگ پل در سال ۶۳۴ شکست خوردند، که با پیروزی ساسانیان به پایان رسید. با این حال، تهدید اعراب متوقف نشد و کمی بعد ارتشهای منضبط خالد بن ولید مجدداً سربرآوردند. خالد بن ولید یکی از صحابههای محمد تازی ، و فرمانده ارتش اعراب متجاوز بود.
در سال ۶۳۷، یکی از ارتشهای مسلمانان وحشی و پا برهنه تحت فرماندهی خلیفه عمر بن خطاب یکی از ارتشهای بزرگ ایرانیان تحت فرماندهی سرلشگر رستم فرخزاد را در دشتهای القادسیه شکست داد و به سوی تیسپون پیشروی کرد، خود تیسپون پس از یک محاصره طولانیمدت سقوط کرد و به دست اعراب جنایتکار افتاد. یزدگرد از تیسپون به طرف شرق رفت، و عمده گنجینههای بزرگ شاهنشاهی خود را در تیسپون جا گذاشت. اعراب بدوی تیسپون را کمی بعد تسخیر کردند، یک منبع مالی بزرگ به چنگ آوردند و ارتش ساسانی را بیپول گذاشتند. تعدادی از فرمانروایان ساسانی سعی کردند نیروهایشان را ترکیب کنند تا مانع از پیشرفت مهاجمین عرب شوند، اما این تلاشها بدون وجود یک نیروی مرکزی تأثیرگذار نبود، و فرمانروایان در جنگ نهاوند شکست خوردند. شاهنشاهی ساسانی، که دیگر ساختار نظامی نداشت، نیروهای مالیاتستانی غیراشرافیاش لت و پار شده بودند، منابع مالیاش نابود شده بودند و طبقه آزاتان آن به تدریج نابود شده بود، حال تماماً در برابر متجاوزین و مهاجمین عاجز و درمانده بود.
یزدگرد پس از شنیدن خبر شکست ایرانیها در جنگ نهاوند، به همراه فرخزاد و تعدادی از اشراف ایرانی باز هم به سوی استان شرقی خراسان پیشروی کرد. طبق روایت بلاذری یزدگرد در گناباد مورد استقبال فرستاده مرزبان مرو (نیزک طرخان) قرار گرفت و مدتی نزد شاه بود اما بدلیل طلب خواستگاری از دختر یزدگرد برای مرزبان مرو، شاه خشمگین شد و گفت ما شاه شاهان باشیم و یک نوکر ما از دختر ما خواستگاری نماید؟! در نتیجه نیزک طرخان با یزدگرد به جنگ برخاست، نیزک طرخان فوجی را به گرفتن یزدگرد به گناباد (قلعه زیبد) فرستاد و در آنجا جنگی درگرفت و در نتیجه یزدگرد و افرادش شکست خورده و کشته شدند. برخی از اشراف ایرانی هم در آسیای مرکزی سکونت گزیدند که به طرز قابل توجهی به گسترش فرهنگ و زبان ایرانی در آن نواحی و همچنین به پابرجاسازی نخستین سلسلیه ایرانی ، سلسله سامانیان، کمک کردند، که به دنبال زنده کردن سنتهای ساسانی بود.
سقوط غیرمنتظره شاهنشاهی ساسانی در یک دوره پنجساله به اتمام رسید و بیشتر قلمروهای آن ضمیمه خلافت اسلامیتازیان وحشی و جنایتکار شدند، با این حال، بیشتر شهرهای ایرانی در برابر مهاجمین مسلمان تازی مقاومت کردند و چندین بار در برابر آنها جنگیدند. خلفای مسلمان تازی مکرراً شورشها در شهرها ی پارس، همدان، اصفهان و ری را سرکوب میکردند. مردم ایران در ابتدا برای گرویدن به اسلام، به طور اندکی تحت فشار قرار داشتند، تحت لوای قانون ذمی در دولت اسلامی تبهکار و پرداخت جزیه به دین خود باقی ماندند. جزیه در عمل جایگزین مالیاتهای سرانهای شد که ساسانیان میگرفتند. به علاوه، «مالیات زمین» کهن ساسانیان (که در عربی به آن Kharaj میگویند) هم اتخاذ شد. گفته میشود خلیفه عمر گهگاه هیئتی تشکیل میداد تا مالیاتها بررسی شوند، تا داوری کند که آیا آنها از مبلغی که زمین میتوانست بهره دهد بیشتر هستند یا نه. گرویدن مردم ایران به اسلام جنایتکار تازیان به تدریج به زور شمشیر و کشت و کشتار های بیشمار و خونریزی فراوان صورت گرفت، خصوصاً با تلاشهای نخبگان مزدور ایرانی برای بدست آوردن جایگاه ناموری تحت خلفای عباسی شدت یافت. پس از آن تازیان وحشی و جنایتکار به زنان ایرانی تجاوز میکردند و آنها را به اسیری و بردگی گرفتند. و باقی ماجرا و جنایات باز ماندگان تبهکار و جنایتکار آنها که در ایران اشغالی همچنان ادامه دارد!!
پ.ن:
در سال ۶۳۶ ميلادي اعراب مسلمان وحشی و جنایتکار تازی به ايران وحشیانه حمله و یورش کردند و به زور شمشیر ایدئولوژی من در آوردی و جنایتکارانه خود را به ایرانیان تحمیل کردند, شوربختانه عدهاي بر اين گمان هستند که ايرانيان با آغوش باز به استقبال اعراب جنایتکار شتافتند!! به همين دليل بر آن شدم که به بخشي از برگ تاریخ و جنایات آنان در ایران اشاره کنم. کدبان موریس آریایی
...
No comments:
Post a Comment