
فرانسیس بیکن باورمند بود که دانش بر انسان و جهان تسلط دارد و بر طبیعت نمیتوان مسلط گشت مگر آنکه از قوانین آن آگاهی یابیم و در رد اندیشه کلیسا چنین عنوان کرد که اگر انسان ذهن خود را معطوف به ماده کند در حدود آن کار میکند و از حدود ماده تجاوز نمینماید . وی باورمند بود که ادراک ما از حقیقت تنها در همان حدی است که مشاهدات ما اجازه میدهد و خارج از حیطه مشاهدات چیزی نمیتوانیم بدانیم. از نظر او ذهن مسئول یافتن روابط در ماده به وسیله مشاهده و تجربهاست و میان دانش و عمل و مشاهده تفاوتی نیست. راهی که وی برای رسیدن به بصیرت و ادراک بهتر از جهان پیرامون پیشنهاد میکند چنین است: با کسب دانش طبقه بندی مادیات بر اساس ارزش و اعتبار آن، ذهن خود را از تزویر دین ها دور دار و برای رسیدن به آن باید ذهن را از بتهایی که آن را احاطه کردهاند رها سازیم. آگاهی بنیان رهایی است.
برگ اسلام جنایتکار است.
#. #
No comments:
Post a Comment