Wednesday, October 5, 2016

داستان چقدر آشناست








این داستان چقدر آشناست!!
نامه یک گوسفند به مادرش
نقش «احساس» در گرانی‌ ها
مادر عزیزتر از جانم بع
وقتی مرا از گله جدا کردند فکر می‌ کردم که مرا به دست قصاب خواهند سپرد و به همین دلیل بسیار نگران بودم البته همینطوری هم شد. رجبعلی قصاب مرا از بازار خرید و به خانه خودش برد. آن شب را نمی‌ دانی تا صبج چگونه سحر کردم؛ همه‌ اش خواب چاقو می ‌دیدم. صبح قصاب برایم آب آورد؛ فهمیدم که رفتنی هستم اشک جلوی چشمهایم را گرفت و برگشتم به سمت روستا و از ته دل چند بار بع بع کردم.
قصاب مشغول تیز کردن چاقویش بود که رضا، پسرش، آمد و گفت دست نگه دار که قیمت گوشت باز هم بالا رفته است فردا شاید قیمت یک کیلو گوشت بشود بیست هزار تومان. از آن روز به بعد چند صبح این اتفاق تکرار شد و دست بر قضا ما زنده ماندیم. حال هم قیمت گوشت به قدری گران شده است که کسی توان خرید آنرا ندارد و خیال من آسوده شده که حالا حالاها مردنی نیستم. اما بگویم از قصاب که مرد بسیار خوبی است. هوای مرا دارد؛ چیزی برایم کم نمی ‌گذارد. یک بار چند تا سرفه کردم برایم دکتر آورد. برخی از مشتریان قصاب می ‌گویند که اگر قیمت گوشت همین طوری بالا برود احتمال دارد که ما گوسفندان را نیز مانند اسب‌ های روسی که ثبت ملی شده‌ اند، ثبت ملی بکنند و بشویم پشتوانه ارزی برای مملکت! اگر اینگونه بشود احتمال دارد که من هم فکری برای تشکیل خانواده بکنم. نمی ‌ دانی مادر اینجا یک دختر گوسفند زیبایی است که از یک دشت آورده‌ اند. چشم ‌ هایش شبیه آهو است. گاهی با هم درد دل می ‌کنیم و شاید یک روز به خودم اجازه بدهم ازش خواستگاری کنم. مادر! دیگر زیاده عرضی نیست. سلامم را به برداران و خواهرانم برسان؛ به سگ گله هم سلام برسان.
گل سرخ و سفید و ارغوانی
ببوس از صورت هر که توانی
...
مردم با شرافت و بزرگ و متمدن پیش از عنقلاب تبدیل شدن به امت خر و وحشی و حشری و دزد و مردم آزار و هیولا و بی همه چیز پس از عنقلاب! ننگ و نفرين بر کسانی که با افکار اشتباه و متعصبانه و خرافاتی آن وضع را با این فلاکت عوض نمودند. یکی از عوامل شکست خاندان پهلوی ایراندوستی و مردمی بودن آنها بود, اگر مانند آخوند های جنایتکار تسمه از گرده ایرانی ها ی حق ناشناس میکشیدند هنوز هم سیستم آنها پابر جا بود!!کدبان موریس آریایی- آگاهی بنیان رهایی است...فرهنگسازی:  یاد بگیرید مطالب را با نام منبع و نام برگ به اشتراک بگذارید، اینگونه ارزشگذاری به کار و زحماتی است که نویسندگان مطالب میکشند. دزدی ادبی جرم است.!! کانال فرهنگسازی و روشنگری ایران نوستالژی:https://telegram.me/IranNostalgiaKanal
آنکه ناموخت از گذشت روزگار … هیچ ناموزد ز هیچ آموزگار...
...

No comments:

Post a Comment