Monday, December 22, 2014

چگونه اسلام جنایتکار تازیان به ایران آمد

Photo: ‎✔خواندن مطلب ارزنده و آموزنده زیر به همه ایران دوستان جهت بیشتر آگاه شدن در باب تاریخ توصیه میشود.! چگونه اسلام جنایتکار تازیان به ایران آمد و به زور شمشیر و کشتار بیشمار به ایرانیان تحمیل شد!! موریس آریایی

ابتدای بعثت محمد تازی و اسلام تازیان برابر با چهل و یک سالگی او و سال بیستم از امپراتوری خسروپرویز بوده است. خسروپرویز بیست و هفتمین امپراتور ساسانی بود که از سال 590 تا 627 میلادی فرمانروایی کرد. وی فردی جنگ طلب اما در عین حال بسیار آگاه به مشکلات و دلسوز به امور مردم بوده است. در زمان خسروپرویز بیشترین نبردهای ایران و روم اتفاق افتاد و وی موفق شد بسیاری از مناطق اروپا را به تصرف درآورد. از جمله متصرفات مهم او فتح دوباره مصر بود. اما نبردهای خسروپرویز و جنگهای بی پایان او با روم هر دو ابرقدرت بزرگ زمان را به شدت تضعیف کرد. بطوریکه در دو سال آخر عمر خسروپرویز جمعی از اعراب اقدام به قتل "هامرز" سردار ایرانی در حیره کردند. اما امپراتور ایران که بشدت سرگرم مناقشات خود با روم بود، به این مسئله ظاهراً کوچک توجهی نکرد. این را هم باید بگوییم که دولتهای ایران از پیش از هخامنشیان تا ساسانیان هرگز به کشور عربستان امروزی علاقه ای نشان نداده بودند و در صدد تصرف آن برنیامده بودند. حتا یمن امروزی که در جنوب شبه جزیره عربستان قرار دارد و همینطور مصر و سودان و لیبی ضمیمه خاک ایران بودند اما عربستان که بسیار نزدیکتر بود، به مزاج پادشاهان ایرانی خوش نمی آمد. در نگاه دولتمردان ایرانی عربستان بیش از یک صحرای خشک و بی آب و علف با یک سری اقوام نیمه وحشی که تمام زندگی آنها را شتر تشکیل می دهد نبود و لیاقت اینکه نام ایران بر آن گذاشته شود را نداشت. شاید این یکی از بزرگترین اشتباه شاهان ایرانی باشد!

اما ضعف امپراتوری ساسانی درست پس از فوت خسروپرویز آغاز شد. بدلیل وضعیت نابسامان دربار و همچنین ضعف فوق عاده ارتش و همینطور نبود شخصیتی که بتواند در حد و اندازه های انوشیروان و شاپور عمل کند، اوضاع ایران بسیار آشفته شده بود. به هر حال هر دولت و هر امپراتوری که در تاریخ وجود داشته روزی منقرض شده و امپراتوری ساسانی نیز از این قاعده مستثنی نبود. ضعف و ناتوانی ساسانیان به حدی رسیده بود که در ظرف 4 سال، 12 پادشاه به روی کار آمدند و کنار رفتند، که این خود بزرگترن سندی است که وضعیت ناگوار این سلسله را در سالهای آخر خود اثبات می کند.

ضعف و انحطاط ساسانیان درست متقارن شده بود با قدرت گرفتن اعراب تازی و اتحاد و بالا رفتن خودباوری آنان. اعراب از زمانیکه اسلام جنایتکار تازی را پذیرفتند مرتب اوقات خود را در جنگ و خونریزی سپری می کردند و عقیده شان این بود که آنها حق دارند بعنوان سفیران اسلام جنایتکارتازیان هر کسی را به اسلام تبهکار تازیان دعوت کنند و اگر او اسلام جنایتکار را نپذیرفت او را بکشند و زن و فرزندان و تمام اموال او را به غنیمت شخصی بگیرند! توجه کنید که این رویه در پیش از اسلام جنایتکار تازیان به شکل دیگری اجرا می شد، چرا که اغلب اعراب حرفه دزدی و راهزنی داشتند و از طریق سرقت کاروانها امورات خود را می گذراندند و به این شغل هم افتخار می کردند. حال پس از اسلام جنایتکار به طریق دیگری به سرقت و غارت اموال دیگران دست می زدند. 

نخستین جرقه حمله اعراب به ایران در زمان ابوبکر اتفاق افتاد. یکی از رؤسای قبایل بیابانگرد عرب بنام مثنی بن حارثه که امورات خود را از راه غارت روستاهای مرزی ایران می گذرانید، پیش خلیفه اول یعنی ابوبکر آمده و اوضاع نابسامان ایران را بیان کرد و گفت که با حمله به ایران ثروت زیادی نصیب اعراب خواهد شد. ابوبکر هم پذیرفته و خالد بن ولید را بهمراه سپاهی برای غارت شهرهای مرزی به منطقه فرستاد. البته این حملات، حملاتی مرزی و کوچک بودند. اما در ادامه مهمترین اتفاقی که رخ داد، کشتار چند هزار مردم بیگناه ایرانی در حوالی شهر انبار بود که بدستور خالد بن ولید انجام شد. در تمامی اسناد تاریخی آمده است که خالد بقدری زنان و کودکان و مردان بیگناه را کشت، که از کوچه های شیبدار شهر، نهر خون روان شده بود. وی پس از آن تمامی اموال مردم را بین سربازان بی سواد و غارتگر و جنایتکار عرب خود تقسیم نمود. این اتفاق در سال 13 هجری رخ داد.

بلافاصله پس از آن لشگریان ایران به سرداری فردی شجاع بنام "بهمن مردانشاه"، به اعراب حمله برده و آنها را متحمل شکست سنگینی کردند که در این نبرد بجز خالد بن ولید (که حضور نداشت)، تمامی سرداران عرب کشته شدند. اما اوضاع نابسامان دولت ایران و نبود ارتشی منظم سبب شد که در سال 14 هجری سپاه ایران به سرکردگی "مهران" در کنار رود فرات از اعراب شکست بخورد. سپس اعراب بیابانگرد دست به کشتار بی رحمانه مردم بی دفاع و غیرنظامی زدند، بطوریکه بر اساس اعترافات مورخین عرب هیچ زن و دختری در آن مناطق نبود که ابتدا به او تجاوز نکرده و سپس او را به قتل نرسانده باشند.

اما نبرد اصلی در سال 14 هجری در قادسیه و در زمان خلافت عمر اتفاق افتاد. در این زمان دولت ساسانی به نهایت انحطاط خود رسیده بود و ایران آمادگی این را داشت که دولت جدیدی روی کار بیاید (همانطور که ساسانیان با شکست اشکانیان به قدرت رسیدند). اما از اقبال بد ایرانیان بجای اینکه از داخل قدرتی برخیزد، از خارج از ایران و آنهم از ملتی وحشی و عقب مانده قدرتی به ایران حمله ور شد. سرداری سپاه اعراب را سعد بن ابی وقاص بر عهده داشت. تازیان تا تیسفون پایتخت ایران راهی نداشتند، چرا که تیسفون در کنار رود فرات قرار داشت. یزدگرد سوم آخرین پادشاه ساسانی (البته پس از او 4 پادشاه دیگر نیز فرمانروایی کردند اما نه بر همه ایران)، رستم فرخزاد را با لشگری به جنگ اعراب فرستاد. رستم درفش کاویانی را بر فراز تخت خویش آویخته و بجانب قادسیه رهسپار گردید.

تازی زادگان و تازی پرستان جنایاتی را که تازیان با هم کردند را جهت مظلوم نمایی و فریب دادن مردم و پیش برد مقاصد شوم خود همه جا تبلیغ میکنند؛ اما از جنایاتی که تازیان وحشی و بی فرهنگ و تبهکار با ایرانیان کردند هیچگاه سخن نمی رانند!! بر عکس مطالبی که عرب زده های ایرانی سعی می کنند در مغز مردم فرو کنند (چرا که خود اعراب واقعیتها را بیان کرده اند) ، جنگ قادسیه بیش از 2 سال به طول انجامید، اما در حالیکه تا اواخر جنگ پیروزی محسوس از آن ایرانیان بود، اشکالاتی چند از جمله وزیدن شن بادی سخت به جانب سپاهیان ایران و کور کردن دید آنها و عادت داشتن تازیان جنایتکار بیابانگرد به هوای شن و بادی باعث شد تا اعراب بر سپاه ایران چیره شوند و بدلیل نزدیکی قادسیه تا تیسفون اعراب در سال 16 هجری به سمت آنجا حرکت کردند. اعراب در این میان چندین بار با مقاومتهای مردمی ایرانیان مواجه شدند، اما از شوق بهشت و بدلیل اینکه هر غیر مسلمانی را واجب قتل می شمردند، (و در اصل برای تصاحب مال و اموال آنها)، هر موجود جانداری را در سر راه قتل عام کردند و دهها هزار مرد و زن و کودک بیگناه در این حمله های وحشیانه کشته شدند. نبردهای فوق قدم به قدم ادامه پیدا می کرد و اعراب در حال پیشروی در خاک ایران بودند، اما بدبختانه هیچ نیروی دولتی و ارتش سازمانیافته ای وجود نداشت تا بتواند جلوی این اقوام وحشی را بگیرد و مقاومت های شجاعانه مردم هم بدلیل اینکه فرصت یکپارچگی نداشتند، نمی توانست راه بجایی ببرد. این نبردها تا سال 21 هجری و جنگ نهاوند بطول انجامید. در طول این سالها بنا به اعتراف مورخین عرب و غیر عرب صدها هزار زن و کودک و مرد غیر نظامی ایرانی توسط مهاجمین عرب جنایتکار و تبهکار قتل عام شدند و بناهای بسیاری تخریب گردیده و تمدن شکوهمند ایرانی که یکی از دو تمدن بزرگ زمان بود رو به ویرانی نهاد. حمله اعراب جنایتکار را مورخین بسیار وحشیانه تر از حمله مغول دانسته اند.

یکی دیگر از جنگهای بزرگ ایران و اعراب جنگی بود که در شهر شوشتر اتفاق افتاد. فرمانده لشگریان عرب ابوموسی اشعری بود. وی هنگامیکه به شوشتر رسید، "هرمزان" سردار ایرانی با سپاهیان خود جلوی او را گرفت. ابوموسی اشعری که ناتوانی خویش را دید، از عمر کمک خواست و عمر بن خطاب تبهکار، عمار یاسر را از کوفه با سپاهیانی به کمک وی فرستاد. این نبرد مدتها ادامه یافت، اما هنگامی که اعراب به پناهگاه زنان و کودکان سپاه ایران دست یافتند، ایرانیان سست شده و در جنگ شکست خوردند. هرمزان دستگیر شد و او را به روستای مدینه نزد عمر فرستادند. در آنجا عمر از وی خواست که مسلمان شود وگرنه کشته خواهد شد. هرمزان هم ظاهراً به اسلام جنایتکار تازیان روی آورده و مسلمان شد، اما او همان کسی بود که چند سال بعد با همکاری فیروز ابولؤلؤ عمر بن خطاب تبهکار را به قتل رسانید.

پس از آنکه شوشتر بدست اعراب افتاد، ابوموسی اشعری و عمار یاسر دستور به قتل عام مردم بی دفاع دادند و دهها هزار نفر از مردم بی گناه شوشتر توسط اعراب وحشی به قتل رسیدند. 

یزدگرد سوم پادشاه ایران در این سالها از این شهر به آن شهر و از این بلاد به آن بلاد در سفر بود و پیوسته می کوشید تا ارتشی فراهم کرده و جلوی تازیان را بگیرد. البته او بارها سپاهیانی فراهم کرد اما بدلیل عدم کارآمدی و جنگاور نبودن و همینطور بدلیل عدم اتحاد شهرهای مختلف کاری از پیش نمی بردند. بالاخره در سال 31 هجری مطابق با 561 میلادی یزدگرد سوم که در تمام دوران سلطنت برای نجات ایران به این در و آن در می زد و دقیقه ای راحت نداشت به قتل رسید و سلسله ساسانی که برگی درخشان در تاریخ بزرگ ایران است، پس از چهار قرن و ربع منقرض شد البته همانطور که گفته شد پس از یزدگرد، چهار پادشاه دیگر ساسانی نیز در قسمتهایی از خاک ایران به پادشاهی ادامه دادند.

مردم پارس و کرمان نیز در ایران بر علیه اعراب مسلمان تازی تبهکار و جنایتکار واکنش نشان دادند و قیام کردند و گماشته ها و عمال علی تازی سگ کش را از شهر بیرون کردند. علی تازی برای خاموش کردن شورش مردم پارس و کرمان در ایران "زیاد ابن ابیه" را به سوی پارس و کرمان فرستاد و ایرانیان را کشتار کرد.(جهت آشنایی با جنایات این سردار معروف عرب "زیاد ابن ابیه" به کتاب مروج الذهب. جلد٢ صفحه٢٩ مراجعه فرمایید).
- شهر استخر: در زمان حکومت و خلافت علی تازی جنایتکار نیز مردم استخر در ایران بار دیگر به علیه اعراب مسلمان تازی اشغالگر سر به شورش و خیزش برداشتند و این بار"عبدالله ابن عباس" به فرمان علی تازی جنایتکار شورش توده های مردم استخر در ایران را به خون فرو نشاند.(فارسنامه. صفحه ١٣٦).

اما نکته مهم اینجاست که اعراب جنایتکار با اینهمه قتل و غارت و تجاوز هرگز نتوانستند بر تمام خاک ایران غلبه کنند و هیچگاه تمام ایران در زیر سیطره آنان قرار نگرفت. پس از مرگ یزدگرد سوم شورشهای بسیاری در مناطق مختلف ایران صورت گرفت و خلفای عرب هیچگاه از ایران آرامشی نداشتند تا اینکه سرانجام ایرانیان اعراب مهاجم متجاوز و جنایتکار را بیرون راندند.

اعراب در هنگام حمله به شهرها و روستاهای مختلف 3 راه را پیش مردم می گذاشتند: 1-مسلمان تازی شوید، 2-شمشیر و کشته شوید، 3-با خواری و ذلت به ما جزیه بپردازید، که مطمئناً راه نخست آسانترین راه برای مردم بی دفاع بود. اما دلیل مهمی که در راه اسلام تازیان جنایتکار آوردن مردم بسیار مؤثر بود، اسلام آوردن برخی از موبدان زرتشتی بوده است. هنگامی که اعراب تبهکار به ایران حمله کردند، آنهایی که بیشتر از همه جان خود را در خطر می دیدند، همین موبدانی بودند که بویژه در اواخر دوره ساسانیان از دین استفاده ابزاری کرده بودند. اینان برای ادامه فعالیت خود اسلام تازی آورده و آنگاه در پوستین اسلام تازیان جنایتکار به راه خود برای فریب مردم ادامه دادند. بسیاری نیز از ایران به هندوستان گریخته بودند!

پس از اینکه سپاهیان پست عرب در جنگ هایی که میان آنها و ایرانیان در زمان خلافت عمر ابن خطاب صورت گرفت وناجوانمردانه جنایتکارانه پیروز شدند، ایرانیان زیادی را اسیر کرده ودر اردوگاه هایی اسکان داده بودند.البته اردوگاه های زنان ومردان از هم جدا بود

یک روز عمر بن خطاب جنایتکار تازی وچند تن از بزرگان عرب از اردوگاه زنان ایرانی بازدید می کنند.در این بازدید عمر سه نفر از زیباترین وجوان ترین دختران اردوگاه را انتخاب می کند و دستور می دهد که آنها را در سه خیمه جداگانه ساکن کنند.به گفته مورخان یکی از دختر ها ۹ سال داشته (لولو) و آن دو نفر دیگر ۱۴/۱۵ سال بیشتر نداشتند.قبل از ادامه باید بگویم که عمر ۲۲۰cm قد داشته با چهره ای بسیار کریح وزشت وزخمی که بر پیشانی او بوده چهره اش را بسیار زشت تر کرده بود. و حالا ادامه داستان:روز بعد عمر به داخل چادر اول می رود و پس از ۱۰دقیقه ای بیرون آمده و دو رکعت نماز کثیف می خواند ،وارد چادر دوم می شود و هنگام خارج شدن باز دورکعت نماز کثیف دیگر می خواند چادر سوم را نیز به همین ترتیب. بعد از خواندن سومین نماز کثیف یکی از تازیان می گوید:یا خلیفه چه وقت نماز است بگو اگر صلاح می دانید جماعت بر پا کنیم. عمر می گوید نه برو و کاتب را صدا بزن، کاتب که می آید عمر می گوید: بنویس کاتب من عمر ابن خطاب در تاریخ فلان و در فلان جا بکارت سه دختر کافر (ایرانی) را پاره کرده ام برای خدمت به اسلام امیدوارم که الله متعال (الله نام بت سنگی بزرگ تازیان است) این نظر مرا مورد پذیرش خود قرار دهد!! گویند که لولو دختر ۹ ساله ی ایرانی در زیر دستان آن رذل کثافت،آن جانور پست و وحشتناک طاقت نیاورده و همانجا کشته می شود. در زمان یورش و حمله وحشیانه اعراب و تازیان جنایتکار به ایران جوان ها پسر به عنوان برده و دختران کوچک و دختران نوجوان و زنان جوان را مانند شمشیر و اسب و گاو و گوسفند و ... جزء غنایم به حساب میاوردنند!!

در پایان به چکامه از فردوسی بزرگ توجه کنید:

ز شیر شتر خوردن و سوسمار 
عرب را بجایی رسیدست کار

کـه تخـت کیـانــی کنـــد آرزوی
تفـو بر تو ای روزگـاران تفـوی!

آگاهی بنیان رهایی است.
برگ اسلام جنایتکار است.
موریس آریایی
...............‎

✔خواندن مطلب ارزنده و آموزنده زیر به همه ایران دوستان جهت بیشتر آگاه شدن در باب تاریخ توصیه میشود.! چگونه اسلام جنایتکار تازیان به ایران آمد و به زور شمشیر و کشتار بیشمار به ایرانیان تحمیل شد!! موریس آریایی

ابتدای بعثت محمد تازی و اسلام تازیان برابر با چهل و یک سالگی او و سال بیستم از امپراتوری خسروپرویز بوده است. خسروپرویز بیست و هفتمین امپراتور ساسانی بود که از سال 590 تا 627 میلادی فرمانروایی کرد. وی فردی جنگ طلب اما در عین حال بسیار آگاه به مشکلات و دلسوز به امور مردم بوده است. در زمان خسروپرویز بیشترین نبردهای ایران و روم اتفاق افتاد و وی موفق شد بسیاری از مناطق اروپا را به تصرف درآورد. از جمله متصرفات مهم او فتح دوباره مصر بود. اما نبردهای خسروپرویز و جنگهای بی پایان او با روم هر دو ابرقدرت بزرگ زمان را به شدت تضعیف کرد. بطوریکه در دو سال آخر عمر خسروپرویز جمعی از اعراب اقدام به قتل "هامرز" سردار ایرانی در حیره کردند. اما امپراتور ایران که بشدت سرگرم مناقشات خود با روم بود، به این مسئله ظاهراً کوچک توجهی نکرد. این را هم باید بگوییم که دولتهای ایران از پیش از هخامنشیان تا ساسانیان هرگز به کشور عربستان امروزی علاقه ای نشان نداده بودند و در صدد تصرف آن برنیامده بودند. حتا یمن امروزی که در جنوب شبه جزیره عربستان قرار دارد و همینطور مصر و سودان و لیبی ضمیمه خاک ایران بودند اما عربستان که بسیار نزدیکتر بود، به مزاج پادشاهان ایرانی خوش نمی آمد. در نگاه دولتمردان ایرانی عربستان بیش از یک صحرای خشک و بی آب و علف با یک سری اقوام نیمه وحشی که تمام زندگی آنها را شتر تشکیل می دهد نبود و لیاقت اینکه نام ایران بر آن گذاشته شود را نداشت. شاید این یکی از بزرگترین اشتباه شاهان ایرانی باشد!

اما ضعف امپراتوری ساسانی درست پس از فوت خسروپرویز آغاز شد. بدلیل وضعیت نابسامان دربار و همچنین ضعف فوق عاده ارتش و همینطور نبود شخصیتی که بتواند در حد و اندازه های انوشیروان و شاپور عمل کند، اوضاع ایران بسیار آشفته شده بود. به هر حال هر دولت و هر امپراتوری که در تاریخ وجود داشته روزی منقرض شده و امپراتوری ساسانی نیز از این قاعده مستثنی نبود. ضعف و ناتوانی ساسانیان به حدی رسیده بود که در ظرف 4 سال، 12 پادشاه به روی کار آمدند و کنار رفتند، که این خود بزرگترن سندی است که وضعیت ناگوار این سلسله را در سالهای آخر خود اثبات می کند.

ضعف و انحطاط ساسانیان درست متقارن شده بود با قدرت گرفتن اعراب تازی و اتحاد و بالا رفتن خودباوری آنان. اعراب از زمانیکه اسلام جنایتکار تازی را پذیرفتند مرتب اوقات خود را در جنگ و خونریزی سپری می کردند و عقیده شان این بود که آنها حق دارند بعنوان سفیران اسلام جنایتکارتازیان هر کسی را به اسلام تبهکار تازیان دعوت کنند و اگر او اسلام جنایتکار را نپذیرفت او را بکشند و زن و فرزندان و تمام اموال او را به غنیمت شخصی بگیرند! توجه کنید که این رویه در پیش از اسلام جنایتکار تازیان به شکل دیگری اجرا می شد، چرا که اغلب اعراب حرفه دزدی و راهزنی داشتند و از طریق سرقت کاروانها امورات خود را می گذراندند و به این شغل هم افتخار می کردند. حال پس از اسلام جنایتکار به طریق دیگری به سرقت و غارت اموال دیگران دست می زدند.

نخستین جرقه حمله اعراب به ایران در زمان ابوبکر اتفاق افتاد. یکی از رؤسای قبایل بیابانگرد عرب بنام مثنی بن حارثه که امورات خود را از راه غارت روستاهای مرزی ایران می گذرانید، پیش خلیفه اول یعنی ابوبکر آمده و اوضاع نابسامان ایران را بیان کرد و گفت که با حمله به ایران ثروت زیادی نصیب اعراب خواهد شد. ابوبکر هم پذیرفته و خالد بن ولید را بهمراه سپاهی برای غارت شهرهای مرزی به منطقه فرستاد. البته این حملات، حملاتی مرزی و کوچک بودند. اما در ادامه مهمترین اتفاقی که رخ داد، کشتار چند هزار مردم بیگناه ایرانی در حوالی شهر انبار بود که بدستور خالد بن ولید انجام شد. در تمامی اسناد تاریخی آمده است که خالد بقدری زنان و کودکان و مردان بیگناه را کشت، که از کوچه های شیبدار شهر، نهر خون روان شده بود. وی پس از آن تمامی اموال مردم را بین سربازان بی سواد و غارتگر و جنایتکار عرب خود تقسیم نمود. این اتفاق در سال 13 هجری رخ داد.

بلافاصله پس از آن لشگریان ایران به سرداری فردی شجاع بنام "بهمن مردانشاه"، به اعراب حمله برده و آنها را متحمل شکست سنگینی کردند که در این نبرد بجز خالد بن ولید (که حضور نداشت)، تمامی سرداران عرب کشته شدند. اما اوضاع نابسامان دولت ایران و نبود ارتشی منظم سبب شد که در سال 14 هجری سپاه ایران به سرکردگی "مهران" در کنار رود فرات از اعراب شکست بخورد. سپس اعراب بیابانگرد دست به کشتار بی رحمانه مردم بی دفاع و غیرنظامی زدند، بطوریکه بر اساس اعترافات مورخین عرب هیچ زن و دختری در آن مناطق نبود که ابتدا به او تجاوز نکرده و سپس او را به قتل نرسانده باشند.

اما نبرد اصلی در سال 14 هجری در قادسیه و در زمان خلافت عمر اتفاق افتاد. در این زمان دولت ساسانی به نهایت انحطاط خود رسیده بود و ایران آمادگی این را داشت که دولت جدیدی روی کار بیاید (همانطور که ساسانیان با شکست اشکانیان به قدرت رسیدند). اما از اقبال بد ایرانیان بجای اینکه از داخل قدرتی برخیزد، از خارج از ایران و آنهم از ملتی وحشی و عقب مانده قدرتی به ایران حمله ور شد. سرداری سپاه اعراب را سعد بن ابی وقاص بر عهده داشت. تازیان تا تیسفون پایتخت ایران راهی نداشتند، چرا که تیسفون در کنار رود فرات قرار داشت. یزدگرد سوم آخرین پادشاه ساسانی (البته پس از او 4 پادشاه دیگر نیز فرمانروایی کردند اما نه بر همه ایران)، رستم فرخزاد را با لشگری به جنگ اعراب فرستاد. رستم درفش کاویانی را بر فراز تخت خویش آویخته و بجانب قادسیه رهسپار گردید.

تازی زادگان و تازی پرستان جنایاتی را که تازیان با هم کردند را جهت مظلوم نمایی و فریب دادن مردم و پیش برد مقاصد شوم خود همه جا تبلیغ میکنند؛ اما از جنایاتی که تازیان وحشی و بی فرهنگ و تبهکار با ایرانیان کردند هیچگاه سخن نمی رانند!! بر عکس مطالبی که عرب زده های ایرانی سعی می کنند در مغز مردم فرو کنند (چرا که خود اعراب واقعیتها را بیان کرده اند) ، جنگ قادسیه بیش از 2 سال به طول انجامید، اما در حالیکه تا اواخر جنگ پیروزی محسوس از آن ایرانیان بود، اشکالاتی چند از جمله وزیدن شن بادی سخت به جانب سپاهیان ایران و کور کردن دید آنها و عادت داشتن تازیان جنایتکار بیابانگرد به هوای شن و بادی باعث شد تا اعراب بر سپاه ایران چیره شوند و بدلیل نزدیکی قادسیه تا تیسفون اعراب در سال 16 هجری به سمت آنجا حرکت کردند. اعراب در این میان چندین بار با مقاومتهای مردمی ایرانیان مواجه شدند، اما از شوق بهشت و بدلیل اینکه هر غیر مسلمانی را واجب قتل می شمردند، (و در اصل برای تصاحب مال و اموال آنها)، هر موجود جانداری را در سر راه قتل عام کردند و دهها هزار مرد و زن و کودک بیگناه در این حمله های وحشیانه کشته شدند. نبردهای فوق قدم به قدم ادامه پیدا می کرد و اعراب در حال پیشروی در خاک ایران بودند، اما بدبختانه هیچ نیروی دولتی و ارتش سازمانیافته ای وجود نداشت تا بتواند جلوی این اقوام وحشی را بگیرد و مقاومت های شجاعانه مردم هم بدلیل اینکه فرصت یکپارچگی نداشتند، نمی توانست راه بجایی ببرد. این نبردها تا سال 21 هجری و جنگ نهاوند بطول انجامید. در طول این سالها بنا به اعتراف مورخین عرب و غیر عرب صدها هزار زن و کودک و مرد غیر نظامی ایرانی توسط مهاجمین عرب جنایتکار و تبهکار قتل عام شدند و بناهای بسیاری تخریب گردیده و تمدن شکوهمند ایرانی که یکی از دو تمدن بزرگ زمان بود رو به ویرانی نهاد. حمله اعراب جنایتکار را مورخین بسیار وحشیانه تر از حمله مغول دانسته اند.

یکی دیگر از جنگهای بزرگ ایران و اعراب جنگی بود که در شهر شوشتر اتفاق افتاد. فرمانده لشگریان عرب ابوموسی اشعری بود. وی هنگامیکه به شوشتر رسید، "هرمزان" سردار ایرانی با سپاهیان خود جلوی او را گرفت. ابوموسی اشعری که ناتوانی خویش را دید، از عمر کمک خواست و عمر بن خطاب تبهکار، عمار یاسر را از کوفه با سپاهیانی به کمک وی فرستاد. این نبرد مدتها ادامه یافت، اما هنگامی که اعراب به پناهگاه زنان و کودکان سپاه ایران دست یافتند، ایرانیان سست شده و در جنگ شکست خوردند. هرمزان دستگیر شد و او را به روستای مدینه نزد عمر فرستادند. در آنجا عمر از وی خواست که مسلمان شود وگرنه کشته خواهد شد. هرمزان هم ظاهراً به اسلام جنایتکار تازیان روی آورده و مسلمان شد، اما او همان کسی بود که چند سال بعد با همکاری فیروز ابولؤلؤ عمر بن خطاب تبهکار را به قتل رسانید.

پس از آنکه شوشتر بدست اعراب افتاد، ابوموسی اشعری و عمار یاسر دستور به قتل عام مردم بی دفاع دادند و دهها هزار نفر از مردم بی گناه شوشتر توسط اعراب وحشی به قتل رسیدند.

یزدگرد سوم پادشاه ایران در این سالها از این شهر به آن شهر و از این بلاد به آن بلاد در سفر بود و پیوسته می کوشید تا ارتشی فراهم کرده و جلوی تازیان را بگیرد. البته او بارها سپاهیانی فراهم کرد اما بدلیل عدم کارآمدی و جنگاور نبودن و همینطور بدلیل عدم اتحاد شهرهای مختلف کاری از پیش نمی بردند. بالاخره در سال 31 هجری مطابق با 561 میلادی یزدگرد سوم که در تمام دوران سلطنت برای نجات ایران به این در و آن در می زد و دقیقه ای راحت نداشت به قتل رسید و سلسله ساسانی که برگی درخشان در تاریخ بزرگ ایران است، پس از چهار قرن و ربع منقرض شد البته همانطور که گفته شد پس از یزدگرد، چهار پادشاه دیگر ساسانی نیز در قسمتهایی از خاک ایران به پادشاهی ادامه دادند.

مردم پارس و کرمان نیز در ایران بر علیه اعراب مسلمان تازی تبهکار و جنایتکار واکنش نشان دادند و قیام کردند و گماشته ها و عمال علی تازی سگ کش را از شهر بیرون کردند. علی تازی برای خاموش کردن شورش مردم پارس و کرمان در ایران "زیاد ابن ابیه" را به سوی پارس و کرمان فرستاد و ایرانیان را کشتار کرد.(جهت آشنایی با جنایات این سردار معروف عرب "زیاد ابن ابیه" به کتاب مروج الذهب. جلد٢ صفحه٢٩ مراجعه فرمایید).
- شهر استخر: در زمان حکومت و خلافت علی تازی جنایتکار نیز مردم استخر در ایران بار دیگر به علیه اعراب مسلمان تازی اشغالگر سر به شورش و خیزش برداشتند و این بار"عبدالله ابن عباس" به فرمان علی تازی جنایتکار شورش توده های مردم استخر در ایران را به خون فرو نشاند.(فارسنامه. صفحه ١٣٦).

اما نکته مهم اینجاست که اعراب جنایتکار با اینهمه قتل و غارت و تجاوز هرگز نتوانستند بر تمام خاک ایران غلبه کنند و هیچگاه تمام ایران در زیر سیطره آنان قرار نگرفت. پس از مرگ یزدگرد سوم شورشهای بسیاری در مناطق مختلف ایران صورت گرفت و خلفای عرب هیچگاه از ایران آرامشی نداشتند تا اینکه سرانجام ایرانیان اعراب مهاجم متجاوز و جنایتکار را بیرون راندند.

اعراب در هنگام حمله به شهرها و روستاهای مختلف 3 راه را پیش مردم می گذاشتند: 1-مسلمان تازی شوید، 2-شمشیر و کشته شوید، 3-با خواری و ذلت به ما جزیه بپردازید، که مطمئناً راه نخست آسانترین راه برای مردم بی دفاع بود. اما دلیل مهمی که در راه اسلام تازیان جنایتکار آوردن مردم بسیار مؤثر بود، اسلام آوردن برخی از موبدان زرتشتی بوده است. هنگامی که اعراب تبهکار به ایران حمله کردند، آنهایی که بیشتر از همه جان خود را در خطر می دیدند، همین موبدانی بودند که بویژه در اواخر دوره ساسانیان از دین استفاده ابزاری کرده بودند. اینان برای ادامه فعالیت خود اسلام تازی آورده و آنگاه در پوستین اسلام تازیان جنایتکار به راه خود برای فریب مردم ادامه دادند. بسیاری نیز از ایران به هندوستان گریخته بودند!

پس از اینکه سپاهیان پست عرب در جنگ هایی که میان آنها و ایرانیان در زمان خلافت عمر ابن خطاب صورت گرفت وناجوانمردانه جنایتکارانه پیروز شدند، ایرانیان زیادی را اسیر کرده ودر اردوگاه هایی اسکان داده بودند.البته اردوگاه های زنان ومردان از هم جدا بود

یک روز عمر بن خطاب جنایتکار تازی وچند تن از بزرگان عرب از اردوگاه زنان ایرانی بازدید می کنند.در این بازدید عمر سه نفر از زیباترین وجوان ترین دختران اردوگاه را انتخاب می کند و دستور می دهد که آنها را در سه خیمه جداگانه ساکن کنند.به گفته مورخان یکی از دختر ها ۹ سال داشته (لولو) و آن دو نفر دیگر ۱۴/۱۵ سال بیشتر نداشتند.قبل از ادامه باید بگویم که عمر ۲۲۰cm قد داشته با چهره ای بسیار کریح وزشت وزخمی که بر پیشانی او بوده چهره اش را بسیار زشت تر کرده بود. و حالا ادامه داستان:روز بعد عمر به داخل چادر اول می رود و پس از ۱۰دقیقه ای بیرون آمده و دو رکعت نماز کثیف می خواند ،وارد چادر دوم می شود و هنگام خارج شدن باز دورکعت نماز کثیف دیگر می خواند چادر سوم را نیز به همین ترتیب. بعد از خواندن سومین نماز کثیف یکی از تازیان می گوید:یا خلیفه چه وقت نماز است بگو اگر صلاح می دانید جماعت بر پا کنیم. عمر می گوید نه برو و کاتب را صدا بزن، کاتب که می آید عمر می گوید: بنویس کاتب من عمر ابن خطاب در تاریخ فلان و در فلان جا بکارت سه دختر کافر (ایرانی) را پاره کرده ام برای خدمت به اسلام امیدوارم که الله متعال (الله نام بت سنگی بزرگ تازیان است) این نظر مرا مورد پذیرش خود قرار دهد!! گویند که لولو دختر ۹ ساله ی ایرانی در زیر دستان آن رذل کثافت،آن جانور پست و وحشتناک طاقت نیاورده و همانجا کشته می شود. در زمان یورش و حمله وحشیانه اعراب و تازیان جنایتکار به ایران جوان ها پسر به عنوان برده و دختران کوچک و دختران نوجوان و زنان جوان را مانند شمشیر و اسب و گاو و گوسفند و ... جزء غنایم به حساب میاوردنند!!

در پایان به چکامه از فردوسی بزرگ توجه کنید:

ز شیر شتر خوردن و سوسمار
عرب را بجایی رسیدست کار

کـه تخـت کیـانــی کنـــد آرزوی
تفـو بر تو ای روزگـاران تفـوی!

آگاهی بنیان رهایی است.
برگ اسلام جنایتکار است.
موریس آریایی
...............

No comments:

Post a Comment