Tuesday, December 17, 2013

موریس آریایی: حیوان خانگی دخترم رفت


موریس آریایی: حیوان خانگی دخترم رفت، هنگامیکه حیوانش مرده بود دخترم بسیار گریسته بود، و به من هم که زنگ زد گریه امانش نمیداد و من هر چه خواستم دلداریش بدهم، موفق نشدم! تا صبح نخوابیده بود و حیوانش را در بغل گرفته و به مادرش هم گفته بود، که حیوانش خوابیده و نمرده است، و او را نوازش داده بود!! تا صبح روز بعد که او را در گورستان حیوانات خانگی چال کنیم، در کنارش بود! هنگامیکه حیوانش را چال میکرد، میگریست و به من میگفت که حیوانش آرام مرده و لبخندی هم بر لب داشته است. سنگی هم با نامش بر قبر حیوان خانگیش گذاشت تا بداند کجاست و هر گاه که به دیدنش میرود، برایش آب و خوراک ببرد! تریکسی همدم ش بود و دوستش داشت. هنوز هم هنگامیکه آن صحنه ها را به یاد می آورم ناراحت و غمگین می شوم. در جامعه یی که حقوق حیوانات رعایت شود به حقوق انسان نیز احترام گذارده میشود!

برای بعضی دردها...نه میتوان گریه کرد،
نه میتوان فریاد زد...!
برای بعضی دردها...فقط میتوان نگاه کرد و...
بی صدا...
شکست...
-----------

No comments:

Post a Comment