Tuesday, December 17, 2013

انقلاب سیاه و ویرانگر در ایران ی


انقلاب سیاه و ویرانگر در ایران یک حماقت بزرگ و خود کشی دسته جممی بود، که همه چیز را ویران و خراب و نابود کرد! تئوری دزدیدن انقلاب که از سوی انقلابیون خمینی جنایتکار در اینجا و آنجا مطرح میشود، به هیچ عنوان قابل پذیرش نیست، مگر سیب زمینی یا پیاز بود که دزدیده بشود! مردم اگر اندکی با آگاهی بیشتر به داشته ها توجه میکردند؛ به دام شیادان خرافه پرست نمی افتادند؛ تا سو استفاده ابزاری شوند و به نام تروریست در جهان شناخته شوند و بعد کاسه گدایی را در کشور های خارج پهن کنند! همین شورشیانی که از دیوار سفارت امریکا در ایران بالا رفتند تا ایران و ایرانی را یک کشور و مردم وحشی و تروریست در جهان بنامند، هم اکنون بیشتر آنها در کشورهای خارج و حتا امریکا لنگر انداخته و کنگر میخورند و نطقشان هم باز شده است! در کل مردم همه نوع آزادی و دمکراسی داشتند، که همه را یک شبه از دست دادند و به آزادی سیاسی هم نرسیدند، و باید گفت مقصر بیشتر کسانی هستند که مردم و عوام را فریب دادند و به نا کجا آباد بردند. ایران در دوران مدرن و طلایی پادشاهی یک کشور نیمه اروپایی بود و ایرانیان همه گونه آزادی داشتند، که آن آزادی ها را یک شبه از دست دادند و انقلابیون به آزادی سیاسی نیز نرسیدند و همگی تار و مار شدند، و این حق انسان های حق ناشناس است!! ننگ ابدی بر کسانی باد که جامعه شاد ایران را ناشاد کردند. یک گوشه ای از این جهان مردمی وجود دارند که خودشان انقلاب کردند که پس از انقلاب ننگین، کارهای پیش از انقلاب را یواشکی و با ترس و لرز انجام دهند! ملتی که امنیت و شادیهاشان را در ازای بهشت دروغین فروختند و بعد آن را در کشورهای بیگانه جستجو کردند، قابل احترام نیستند قابل ترحم و تنفرند. ملتی که تاریخ خود را گم کند بیگانه پرست می شود! هم اکنون تمام آن دستاوردهای پادشاه ایران یک رویا به نظر میرسد. در همه زمینه ها گذشته زیبایی داشتیم و دیگر هرگز برنخواهد گشت، که خالی از اشتباه نبود اما خالی بود از خیانت به وطن و فاصله میان خیانت و اشتباه بسیار است. امروز هم به جاست که به حال و آینده توجه بیشتری کنیم و تنها چشم به از دست رفته ها ندوزیم، بلکه بیدار شده و آنچه را باقی مانده است، از تباه شدن نجات دهیم. پاینده باد ایران ما
آگاهی بنیان رهایی است.
موریس آریایی
5.11.2013

اين دود سيه فام كه از بام وطن خاست
از ماست كه برماست
وين شعله سوزان كه برآمد زچپ و راست
از ماست كه برماست
جان گر به لب ما رسد از غير نناليم
با كس نسگاليم
از خويش بناليم كه جان سخن اين جاست
از ماست كه برماست
ما كهنه چناريم كه از باد نناليم
برخاك بباليم
ليكن چه كنيم، آتش ما در شكم ماست
از ماست كه برماست
گوييم كه بيدار شديم اين چه خياليست
بيداري ما چيست؟
بيداري طفلي است كه محتاج به لالاست
از ماست كه برماست
بهار
----- —

No comments:

Post a Comment