
باری اصل مطلب این جاست که نکبت و خستگی و بیزاری سر تا پایم را گرفته. دیگر بیش از این ممکن نیست. به همین مناسبت نه حوصله شکایت و چُس ناله دارم و نه میتوانم خود را گول بزنم و نه غیرت خودکشی دارم، فقط یک جور محکومیت قیآلودی است که در محیط گند بی شرم مادر قحبهای باید طی کنم. همه چیز بن بست است و راه گریزی هم نیست.
از میان نامه ها به جمال زاده
صادق خان هدایت
-------------------
No comments:
Post a Comment